شعری از آدونیس
ترجمه ی صالح بوعذار
تاریخ ارسال : 15 آذر 99
بخش : ادبیات عرب
«حالة غيمة»
غيمةٌ من كلامٍ
تتبخّرُ من جثث الأنبياءْ
و تغطّي الفضاءْ.
.
«آنِ ابری»
ابری از کلمه
تبخیر میشود از پیکر پیمبران
و فرا میگیرد
فضا را.
آدونیس یکی از بزرگترین شاعران زندهی جهان است. شاعری که تأثیر شگرفی بر شعر معاصر عرب گذاشته و شعرهایش به اکثر زبانهای زندهی جهان ترجمه شده است.
وی شاعر مدرنی است که در شعر خویش از ذهن و زبان صوفیه و باطنیها تأثیر پذیرفته و در پروسهی شعری و زبان خلاقانهی خویش به بازآفرینی نگاه صوفیانه و رؤیایی، بهرهگیری از بینش تاریخی، بِهگزینی میراث ادبی و فکری جهان عرب و احضار شاعرانهی اسطوره، پرداخته است.
آدونیس رؤیایی مینگرد و لبریختههای رویاییِ درونِ خویش را با هندسهای جنونآمیز در زهدان زبان فرا میفکند و مثل رؤیا مخاطب را در دلِ افسونِ لحظه پرتاب میکند. او با حدس و فراستی صوفیانه، با بُراق زبان آفاق شعری را درمینوردد و جهان نوینی از تخیّل شاعرانه و هنر شکوهمند رندانه میآفریند.
براین اساس، خواننده را با خوانش و گفتمان تأویلی ویژهای مواجه میکند و فراروی او پایانهای باز بیشماری را میگشاید.
به باور آدونیس و اکثر باطنیسرایانِ رؤیاپرورِ رؤیازی، ما رؤیا را تنها میتوانیم ببینیم و دمی لمس کنیم؛ اما دقیقا نمیتوانیم تفسیر کنیم ولی اندکی شاید بتوانیم تأویل نماییم. چراکه عرصه، عرصهی سکر و شهود است.
و اما در خصوص شعر بالا؛ میدانیم که در تورات آمده است که در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و کلمه خدا بود. یا در قرآن به پیامبر امر میشود: بخوان!
و کلمه نماد آگاهی، روشنی و خرد است؛ و با کلمه اشیاء را نامگذاری میکنیم و به «هستی» معنا میبخشیم. از سوی دیگر پیامبران با کلمه شناخته میشوند و معجزه آنان «کلمه» است.
در این بستر «تن» استعارهی مجسّمی از بُعد تعیّنیافته و مرئیِ روح و اندیشه است. تنی که از یکسوی ریشه در زمین دارد و از سوی دیگر پرهیبی از آسمان است. تن پیامبرانی که مرگ، آنان را کاویده و درنوردیده و بُعد جسمانی تنشان به کالبد مثالین و روشنِ ابر، دگردیسی یافته و سراسرِ هستیِ شاعرانه را فرا گرفته است.
حال، وقتی کلمه ابری باشد که از تن پیمبران تبخیر میشود؛ یعنی جهان تماما نمادین و سراسر استعارههای مفهومی میگردد و هستی، دیگر چیزی بجز «کلمه» نخواهد بود؛ و بارش ابر هم چیزی جز «کلمه» نخواهد بود. کلمهای که میتوانیم در افسون آن شناور شویم و به بُعد ناپیدای پوشیده در غیبها نقبی زنیم و ساکن سرای سکوت شویم و به آن، «آنِ» برین برسیم.
این تنها تفسیر روساختی شعر بود. چراکه همانطور که پیشتر گفته شد، ژرفساخت اینگونه شعرها را نمیتوان دقیقا تفسیر کرد اما شاید بتوان اندکی تأویل کرد. چون شعر ناب، غرق شدن در افسون لحظه و رؤیاست!
۱۳۹۹/۹/۱
خرمشهر
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه