دو شعر از هرمز علیپور
تاریخ ارسال : 3 بهمن 98
بخش : شعر امروز ایران
۱
بعضی از حسها در آدمیست
که تا وقوع مرگ
نهان میمیرند.
من با کسی که از راز کلمات نمیداند
چه صحبتی به این صبح دارم
وقت گیر آورده
میداند که نیمهی من
در گِروی هجوم خرچنگهاست
من درس نخواندهام
آدم ولی که هستم
وقتی که پردهای برای بودن
بر جای نمانده است
با اینهمه برافتادن حجابها.
در دل هر لحظه
گفتوگوی فردا چه دارد بگوید
به من
سرزمینی را بهخاطر یکی-دو نام
سالهاست که بر خود حرام کردهام
چه برسد به این که یک شهری
یا خانههایی که جز تلخی
منتشر نمیکنند
در روح آدمی
۲
به جای درختانی که
قولشان را به آدم دادهاند
آتش روییده است.
بعضی از روزها در تعریف نمیگنجد
کافیست یک شاهد
از روزهایی بنویسد
که از گورهای خود میپریدیم ما.
اینطور اما نمیمانند
همینطور که جهان
از مُخبِر خالی نمیشود
همیشه کسانی هم هستند
که روزهای ماضی را و آنچه را
تبدیل به ماضی شوند
به گوشهها بنویسند
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه