نگاهی به مجموعه شعر کبودی سروده داریوش معمار
رضا حیرانی
تاریخ ارسال : 19 شهریور 03
بخش : اندیشه و نقد
رد کبودی غیاب بر حافظه
نگاهی به مجموعه شعر کبودی سروده داریوش معمار
انتشارات نورهان
نویسنده نقد: رضا حیرانی
مواجهه با آثار شاعران مهاجرت کرده ایرانی، فرصتی است که مشخص شود مسافت ایجاد شده میان شاعر با سرزمین مادری تا چه میزان بر رفتار زبانی و نگاه او تاثیر میگذارد.
بطور معمول قرار گرفتن شاعران مهاجر در معرض زبان سرزمینی که در آن اقامت دارند اولین نمود خود را بر لحن موسیقی کلامی شاعر نشان میدهد.
همچنین دیدن در فاصله، فرصتی برای شاعر فراهم میآورد که از راوی درون سرزمینی به شاهد وضعیت تغییر موضع دهد و این امر لحن روایی شعرها را تغییر میدهد.
آخرین مجموعه شعر داریوش معمار در شرایطی منتشر شده است که اینک شاعر با ثبات زیستن در سرزمین دوم و با گذشت مدت زمان دوری از وطن اولین آزمون جدی خود را در حوزه انتشار کتاب شعر با موقعیت شاعر مهاجر انجام میدهد.
این امر کنجکاوی بیشتری در قبال شعرهایی ایجاد میکند که صحنه مواجهه ما با تجربه تازه معمار است.
کبودی بعنوان نام مجموعه از ابتدا نشانه یا به عبارتی کلید ورود به جهان کتاب را فراهم میسازد.
گویی همانطور که کبودی پس از سپری شدن ضربه اول به مرور رد خود را بر بدن نمایان میسازد این شعرها نیز رد پس از ضربه مهاجرت در جهان شاعری معمار خواهند بود.
سطرهای آغازین اولین دفتر کتاب نیز دعوتی دیگر برای فهم جهان مهیا شده شاعر است.
نامم تنهاست/ سنگی است که پرتاب کردهام/ به شیشهها تا سفر آسانتر شود.
اما وعده شاعر به من مسافرش در کتاب، لحظه به لحظه فرو میریزد تا شاعر در سرتاسر کبودی رویای آسان شدن این سفر را از دست بدهد.
اگرچه بطور واضحی مفهوم سفر در شعرهای معمار بیش از آنکه معنای جابجایی جغرافیایی داشته باشد نمایش عبور شاعر از دالانهای هزارتوی حافظهاش است. سفری که به چمدانی در حال گردش میان حافظه شاعر شبیه است.
چمدانی که در این گردش بیوقفه و شاید بیمقصد برای سبک شدن، شاعر را وادار میسازد با احضار خاطراتی از دوردست تلاش کند با روایت خاطرات احضار شده به غربال این حجم خاطره پرداخته تا با فراموش ساختن بخشی از آن چمدان ذهنیاش را سبک کند.
تقلایی که بر خلاف تصور راوی شعرها تنها به سنگینی این چمدان ختم میشود. مهمترین ویژگی شعرهای کبودی مفهوم غیاب است. گردش شاعر در جهان حافظهاش نمایان ساختن غیاب پیرامون شاعر است.
هوشمندی معمار جایی نمایان میشود که برخلاف روال معمول پرداختن به غیاب، اینبار به جای نمایش غیاب دیگریها در جهان خویش، به شرح غیاب خویش در جهان دیگریها میپردازد. گویی پلی از حافظه خویش به جهان خاطره دیگریها میزند تا جای غیاب خود را در حافظه دیگریها جستجو کند.
این الگو وقتی به مواجهه شاعر با رفتگان میرسد وضعیتی غیاب در غیاب میسازد تا در خلایی ناممکن جهانی نو شکل بگیرد.
هرچند جایی از باورش سخن میگوید که جهان برای مردگان جای بهتری است، این امر بیش از آنکه تمایل به نبودن داشته باشد از رویای راهیابی به جهان نوسخن میگوید که در آن دیگریهای غایب ساکن جهان ذهنی شاعر خواهند شد.
محور دیگری که در این کتاب قابل تامل است درک ضرورت روایتگری برای ساخت چنین جهانی است.
مسئله روایت حتی در شعرهای کوتاه کتاب کبودی نمودی روشن دارد وهمین امر سبب میشود هرجا معمار به سمت شعرهای بلند حرکت میکند جهان مدنظرش شمایلی روشنتر و شعر دعوت واضحتری برای ورود مخاطب دارد.
به باور من اگر معمار بنا نداشت گزارشی از آنچه در غربت نوشته است به مخاطب خود بدهد ساختمان مطلوبش برای کبودی به شعرهای بلند کتاب محدود میماند.
هرچند نباید فراموش کرد سلیقه من شاید چنین باوری را ایجاد کرده است که معمار شعرهای بلند به مراتب از معمار شعرهای کوتاه کتاب موفقتر است.
شعرهای ننشستن، دوزخ زندگی و کبوترخانه به باور من نمونه موفق اجرای روایت در شعرهای کبودی است.
جایی که جهان مدنظر حافظه شاعر تنها شرح داده نشده و مخاطب برای شناخت این ساختمان ناچار به ورود و پرسهگردی در آن میشود.
در میان شعرهای کوتاهتر کتاب نقطه قوت کار اجرای تکنیک عکاسی است. شاعر روایت را در قاب قرار میدهد و هر شعر به عکسی برداشته شده شباهت مییابد و مخاطب با مرور این شعرها گویی آلبومی از عکسهای ذهنی شاعر را مرور میکند. الگویی که در نامگذاری این شعرها مشخص است.
دفتر دوم را باید دفتر فاصله گرفتن معمار از استعارههای دفتر اول دانست. در بخش دوم کتاب لحن روایت عریانتر و خطابیتر است.
شعرهای جنگ زنگ میزند و هفت بند از نمونههای موفق بخش دوم کبودی است. دو شعر که در آن ردپای معمار روزنامهنگار نمایان میشود که برای شرح واقعه از الگوی گزارشنویسی بهره میبرد. در این شعرها معمار با ترفند کاستن از لحن عاطفی راوی، شرح واقعه را در اولویت قرار میدهد.
انسان که نمیتواند وطنش را جا بگذارد.
این سطر با لحن اعترافگونهاش به خلاصه کبودی میماند. حافظه سرزمینی است که شما در هر جای جهان باشید تمام شمای مسافر را در خود حمل میکند. گویی شاعر در تقلایی سیزیفوار نقطه پایان سفر ذهنیاش هربار به نقطه آغاز باز میگردد. سیزیفی که سنگ محکومیتش چیزی جز خاطراتش نیست.
خاطراتی که با گذشت زمان همه چیز را به نفع غیاب دیگریها کنار میزند تا شاعر در اکنون خویش چیزی جز غیاب دیگریها در خویش و غیاب خویش در جهان دیگریها نباشد.
غیابی که رد کبودیاش همانند رد زخمهای زیستن بر جای میماند. کبودی تجربه موفق معمار در شرح جهان کنونی است و شاید بازگشت معمار به تجربیاتی که در آن تمایل شاعر به منظومهنویسی یکی از دورههای موفق او در شعر فارسی را ثبت کرده است.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه