روانکاوی ادبیات عامه سیستان / حامد صوفی

تاریخ ارسال : 28 تیر 92
بخش : اندیشه و نقد
روانکاوی ادبیات عامه سیستان
فردریش انگلس در جلد دوم از کتاب « منشا خانواده » نگاهی بر چند و چونروابط خویشاوندی در میان جوامع کمون باستان می دارد؛ از مشخصه های بارزروابط خویشاوندی در چنین جوامعی، گستردگی دامنه محارم را می توان بر شمرد،پدیده ای که بر طبق گفتمان مارکسیسم، تحت تاثیر هژمونی سرمایه داری، دراعصار اخیر رو به زوال گام نهاده است . باری، با در نظر داشتن این مسئلهکه زبان یک جمعیت با توجه به ماهیت محافظه کارانه اش به سختی در برابرتغییرات پر شتاب اجتماعی تن به تغییر و استحاله می دهد، دور از انتظارنخواهد بود اگر بقایای کمون گرایانه زندگی مردمان باستان را هم اکنون نیزبتوان در زبان روزمره مردم نقاط مختلف جهان مشاهده نمود؛ اگرچه در یکقاعده کلی چنین رسوبات زبانی در جوامع صنعتی نسبت به فرهنگ های غیر صنعتیو دهقانی، کمرنگ تر دیده می شود.
در زبان فارسی کاربرد اصطلاحات "عمو، عمه، خاله، دائی، برادر (داداش)، خواهر (آبجی)، پدر، مادر" برایافراد غریبه و فاقد روابط خویشاوندی حقیقی، هم چنان مشهود است . بعنوانمثال دو همکار خانم و آقا می توانند فرزندان یکدیگر را به ترتیب عمه ودائی خطاب کنند .باری در سیستان چنین رویه ای حالتی افراطی تر به خودگرفته و کاربرد این دست از اصطلاحات شکل جامع تری پیدا می کند؛ در اینمیان، اصطلاحات " دامادdowmAd و عروسa'ros ، پدر بزرگba'pur و مادربزرگ" bi'bi پر کاربرد ترین اصطلاحات خویشاوندی می باشد؛ چرا که درسیستان، تمامی آقایانی که از فامیل های شوهری یکی از دختران فامیل دیگریباشند، از سوی فامیل دختر، داماد خطاب می شوند (از بافت طایفه مدار سیستاننیز نباید غافل شد) و یا اینکه سیستانیان به هر پیرمردی (و هر پیرزنی)،پدر بزرگ (و مادر بزرگ) می گویند {اگرچه در اینجا استثنائا نسبت به فارسییک گام از مرحله کمونی عقب افتاده ایم، چرا که در فارسی می توان هرپیرمردی (و هر پیرزنی) را پدر (و مادر) خطاب کرد - که البته در اینجا عاملمداخله گر دیگری تحت عنوان سالمند سالاری به میان می آید} . علاوه بر ایندر سیستان شنیده ام خاله ای که خواهر زاده هایش را " مادرna'na " صداکرده باشد، یا عروسی که پدر شوهرش را " عمو" a'mu خطاب کرده، یا فرزندانیکه دائی پدرشان را هم دائی یا خاله پدرشان را هم خاله صدا کرده باشند.
چنینتظاهرات کمون گرایانه گفتاری را، همانگونه که انتظار هم می رود، می تواندر شعر سیستانی نیز جست . در ابتدا بایستی خاطر نشان کرد که بر طبق گفتمانروانکاوی، اجابت نام پدر (یعنی گردن نهادن به حضور پدر و پذیرفتن حرمانمادر از سوی کودک) مبنای قانون گرائی افراد می باشد و آنهائی که این مرحلهرا با موفقیت پشت سر نگذاشته باشند رفتاری نابهنجار تر و قانون ستیزانهتری به خود می گیرند. همانگونه که پیداست، می توان مظاهر "عدم اجابت نامپدر" و "تمنای ممتد مادر توسط کودک" را در اشعار سیستانی هم پیدا کرد.
دکترکرامت موللی در کتاب مبانی روانکاوی فروید و لکان، اشاره ای می دارد بهلالائی خواندن مادران ایرانی برای کودکان؛ اینکه در این دست از اشعار،مادر با لحنی غم انگیز، تلویحا به شکایت از "حضور پدر و سلب کردن مادر ازکودک" می پردازد . چند نمونه سیستانی آن عبارتند از:
لالا لالا سیا دونه که بابات در بیابونه / لالا لالا خبر بیومه (آمد) که بابات از سفر بیومه
لالا لالا خدای مه به حق بشنو نوای مه / به حق بشنو جوابم ده از ای غم ها نجاتم ده
لالا لالا گل زیره بابات رفته زن بگیره
علاوهبر این، اصرار فراوان مادر بر روابط خویشاوندانه مادرانه در لالائی ها(خاله، دائی) به جای کاربرد روابط پدرانه (عمه، عمو) نیز می تواند دلیلناخودآگاهی باشد بر اعتراض مدنی مادر در طرد پدر برای کودک.
لالا لالا گل لاله بابات رفته خونه خاله / لالا لالا گل دائی پلنگ در کوه چه می نالی
دراین خصوص افزودنی است که مشهور ترین ترانه بومی سیستان با مطلع " مادر،این منم، دخترک تو moka me kenjake tono " بر این فرضیه تائیدیه محکمی میگذارد (در این شعر، نوعروس اکراه خود را از خانه شوهری بیان می دارد وجالب تر آنکه مادر و خواهر نو عروس نیز با او در این غم شریک شده و ازتجربیات غم فزای خود می گویند)؛ هم چنین خواندن ترانه " در باز کنید، درباز کنید da'r vA kone, da'r vA kone " در مراسم حنابندان توسط خانوادهداماد و اصرار نمادین ایشان برای گرفتن اجباریِ عروس، نیز بر آنچه گفته شدصحه می گذارد (در دوران باستان، دزدیدن دختر از یک قبیله امری مرسوم میبوده است -منشا خانواده، جلد۲، فردریش انگلس- و ظاهرا اجرای نمادین چنینمراسمی در سیستان بازمانده ای از دوران کمونی طوایف سیستانی می باشد).
حال باز گردیم به بحث قبلی مان، لالائی مردم سیستان؛
ویژگیمنحصر به فرد لالائی به سبک سیستان در اشعاری است که توسط مردان و آن همبرای حیوانات خوانده می شود؛ این اشعار در بلوچستان برای شتر تحت عنوان«لیکو » و در سیستان برای گاو تحت عنوان « آئیکه Aika» نام نهاده می شود. نکته جالب اینکه در لالائی مردان برای حیوانات نیز اشارات متعددی بهحرمان مادر و جستجوی بی امان وی و همچنین اکراه از گردن نهادن به خانوادههمسری دیده مشود:
ای مادر مادران، کجا مادر مه (من) ؟
گل بر سر دختران و خاک بر سر مه
ار (هر) نیمه شبی که درد گیره سر مه
کو مادر مه، طبیب درد مه؟
کجا شه (شد = رفت) مادر چادر سفیدم؟
کجا شه مادر راه امیدم؟
تمام امسران (همسران) داره امیدی
من بدبخت ندارو ایچ (هیچ) امیدی
مردانسیستان پا را از این هم جلو تر گذاشته اند و در یکی از اسطوره های خود ازدرگیری « حسینا (شاعر شهیر و متاخر سیستان) و پسرش » سخن می گویند ؛ اینکهپسر حسینا در یک مشاعره، پدر ِ خود را شکست می دهد (با وجود اینکه پسر،پدر را می شناسد اما پدر، فرزندش را نمی شناسد؛ تجلی بارزی از عقده ادیپ)و در نتیجه ی نفرین پدر، فرزند به زمین فرو بلعیده می شود! (این داستان وتمامی اشعار ذکر شده، از کتاب فرهنگ عامیانه مردم سیستان، جلد ۲، نوشتهمزار گلستانه، بر گرفته شده است).
دکتر حامد صوفی
لینک کوتاه : |
