شعری از مانا آقایی
نویسنده : مانا آقایی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش :
شعری از مانا آقایی

صدف شكسته

چه به دريا نزديك بودم

آن شب كه نمك دهان تو مى لغزيد

زير زبانم

صخره ها دندان هايشان را

با چاقوى باد تيز مى كردند

ومن مزه ی شور مرد را با حرص فرو مى بردم

تا تشنه تر شوم

به گمانم توفان گوش هاى تو را

از بيخ بريده بود

زيرا بى صدا روى امواج سفر مى كردى

مرا نمى شنيدى

كه خونم را مى تكاندم روى ماسه ها

اكنون ردم را بگير و بيا

در دامنم  صدفى شكسته بينداز

من هنوز همان زنى هستم

كه مى خواست برايت اقيانوسى از مرواريد بدنيا بياورد

پارو بزن

و رختخوابت را نزديك تر بياور

در اين تاريكى بى فانوس .

بازگشت