شعری از علی رضا الیاسی | |
نویسنده : علی رضا الیاسی تاریخ ارسال : 6 مهر 04 بخش : |
![]() |
«تداوم حافظه در خاک»
با قلبهای بیضربان حرف میزنم
با مغزِ استخوانِ زنان حرف میزنم
با غُدّههای پخششُده بینِ سینهها
در زیرِ خاک، با سَرَطان حرف میزنم!
در جشنِ سوگ، مُردهی افسرده نیستم!
نعشی دوقطبیام که سرازیریِ مزار
بالا کشیده دورهی شیداییِ مرا
دارم شبیهِ جِنزَدِگان حرف میزنم!
در بینِ خونِ مورچههای سیاه و سرخ
تکثیر کرده گوشتخوری سطحِ اوره را
در زیرِ خاک میشنوم حمد و سوره را
با هرکه بود فاتحهخوان، حرف میزنم
در زندگیِ بعدیِ خود نطفه میشوم!
در تخمدانِ مورچه، در تخمدانِ کِرم!
گاهی زبانِ مورچه! گاهی زبانِ کِرم...
در قبرِ خود به چند زبان حرف میزنم
«سندن گِچیبدیر آغلایاسان...گونده آغلاما
قویلا! قارا بولوتلاری قبرینده، آغلاما!»
من با زبانِ مادریام در میانِ قبر
با مُردههای تُرکزبان حرف میزنم
در چیزهای دور و برم میکنم حُلول
از هرچه پوست، میگذرم بعدِ مُردنم!
یعنی چه آمده به سرم؟ بعدِ مُردنم
از چندتا زمان و مکان حرف میزنم
در زیرِ خاک، نعشِ مرا بو کشیدهاند
کابوسِ چندگرگ به دیوارِ قبر بود
یک ساعتِ بزرگ به دیوارِ قبر بود
از ساعتی بدونِ زمان حرف میزنم!
ابری که داشت بر سرِ من «زوزه*» میکشید
«مایکوفسکی» نبود «آلِن گینزبرگ» بود
همصحبتم «تی اِس اِلیوت» بود و «بودلر»
با روحِ شاعرانِ جهان حرف میزنم!
سرگیجههای پیر و جوانی که مردهاند
رقصِ سماعِ «مولویـ»ـانی که مردهاند
پیچیده روح و جسم به هم، مثلِ گردباد
هِی چرخ چرخ چرخزنان حرف میزنم!
معجونِ مذهب است و مدرنیته باورم!
در موزهای که خلق شده در برابرم
هم با مونالیزایِ جوان حرف میزنم
هم با غروبِ «فرشچیان» حرف میزنم...
مثلِ مسافرانِ میانِ فرودگاه
ما بیاضافهبار به پرواز میرسیم!
تابوت را کنار بیانداز در سفر!
از حمل و نقلِ بیچمدان حرف میزنم!
بیچاره از تَزَلزُلِ من پیر میشود!
از شدّتِ تخیّلِ من پیر میشود
پیش از روانپریش شُدن پیر میشود
تا با روانپزشکِ جوان حرف میزنم!
تنهاست مرگ! خانهی بیخانوادهایست!
اندامِ مُرده، عضوِ بِلااستفادهایست!
این اتّفاق، تجربهی فوقالعادهایست!
من مُردهام! بدونِ دهان حرف میزنم...
پ.ن: زوزه شعری بلند از آلنگینزبرگ از شاعران نسل بیت آمریکاستتسط.