شعرهایی از فریدا کالو ترجمه آزیتا قهرمان |
|
نویسنده : آزیتا قهرمان تاریخ ارسال : 8 مهر 04 بخش : |
![]() |
فریدا کالو (Frida Kahlo) یکی از برجستهترین هنرمندان قرن بیستم است که زندگی و آثارش ترکیبی از هنر، رنج شخصی، هویت فرهنگی و مقاومت سیاسی است.
فریدا در سال ۱۹۰۷ در مکزیکو سیتی به دنیا آمد. دوران کودکیاش با بیماری فلج اطفال و بعدها یک تصادف شدید اتوبوس در جوانی همراه شد که به ستون فقرات و لگن او بهشدت آسیب وارد کرد. این حادثه، منجر به دردهای مزمن و عملهای جراحی متعدد در طول زندگیاش شد.
او با دیهگو ریورا (Diego Rivera)، نقاش معروف مکزیکی ازدواج کرد. رابطه آنها بسیار پرتنش و در عین حال الهامبخش بود.
مشکلات جسمانی او را مجبور میکرد که بخش زیادی از زمانش را در بستر بگذراند، جایی که نقاشیهای پرتره از خود را آغاز کرد.
بیشتر نقاشیهای فریدا، خودنگاره (self-portrait) هستند. او میگفت: "من خودم را نقاشی میکنم چون کسی را بهتر از خودم نمیشناسم."
آثار او ترکیبی از رئالیسم، سوررئالیسم و نمادگرایی مکزیکی است .
استفاده از عناصر فرهنگ بومی مکزیک (رنگهای تند، لباس سنتی، حیوانات مانند میمون و آهو، و گیاهان).
موضوعات محوری آثارش: رنج جسمی، عشق و خیانت، ناباروری، هویت زنانه، مرگ، و سیاست.
آثار شاخص:
ستون شکسته (The Broken Column): بدنش با میلههای فلزی و میخها نشان داده شده است.
خودنگاره با گردنبند خار و مرغ مگسخوار
دو فریدا (The Two Fridas): دو تصویر از خودش، یکی در لباس سنتی مکزیکی و دیگری در لباس اروپایی.
نقاشی ها و زندگی او مورد توجه قرار گرفت ،زیرا او رنج و زخمهای جسمی و روحیاش را بیپرده در آثارش نشان داد؛ چیزی که در زمان خودش غیرمعمول بود.
فریدا به نمادی برای زنان تبدیل شد چون درجهانی مرد سالار، بدن و تجربه زنانه را مرکز آثار خود قرار داد.
فریدا فرهنگ و ریشههای مکزیکی خود را به نمایش گذاشت. او حتی لباس سنتی تهوانا را بهعنوان هویت شخصی و سیاسی میپوشید.
او از حامیان مارکسیسم بود و آثارش در کنار هنر، پیامهای سیاسی داشت.
فریدا در ۴۷ سالگی درگذشت (۱۹۵۴)، اما پس از مرگش آثار و زندگی پررنجش الهامبخش جنبشهای هنری، فمینیستی و اجتماعی شد.
در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی، با رشد جنبشهای فمینیستی و پسااستعماری، فریدا دوباره کشف شد و بهعنوان نماد زن مقاوم و هنرمند مستقل معرفی گردید.
این شعرها از کتاب نامه ها و نوشته های او انتخاب و ترجمه شده اند.
شعری برای دیگو ریورا
درتاریکی ابهام
درهمه خط ها
همه رنگ ها
همه کوزه ها
در پستان هایم
درون و بیرونم
درجوهر، درناتوانی ام برای نوشتن
دربهت چشم هایم _ در آخرین خط های مدار خورشید _
(خورشید که اصلا خطی ندارد ) درهمه چیز .
درهرآنچه مهم اما احمقانه است
دیگو در شاش من _دیگو در دهان من _دیگو در قلبم _در دیوانگی هایم _در خواب _
دیگو در جعبه دستمال _در نوک قلم _در مداد ها _در قلم موها _در منظره ها _
در خوراکی ها _ در فلزات _در خیالات _
در ناخوشی ها _ در ویترین مغازه ها _
در پالتو اش _در چشمانش _در دهانش _
با دروغ هایش _
شعر فریداکالو برای متن دعوتنامه
افتتاح نمایشگاه نقاشی اش در گالری هنرمعاصر
13 آوریل 1953
با قلبی پراز مهر و دوستی
با زبانی قاصر ، افتخار دارم
شما را دعوت کنم
به افتتاح نمایشگاه کوچکم
شب که هشت ضربه را نواخت
احتمالا ساعت مچی دارید ؟
در گالری چشم به راه شما هستم
در محله آلوارز براووز
در خیابان آمبرسگاتان ۱۲
پنچره های روبه کوچه
علامت خوبی است تا پیدایش کنید
جزئیات بیشتر را نمیگویم
فقط می خواهم بیایید و بگویید
درونتان عمقین چه حس کردید
شمایی که خبره اید و فرهیخته
فکرتان را می خواهم بدانم
این نقاشیهای کوچک و ساده
که با دست های خود آفریدم
روی دیوارمشتاق اند و منتظر
تا مایه سرور شما باشند
پس همدیگر را حتما میبینیم
بله ، فقط بیایید، دیگران هم آنجایند
با تشکر صمیمانه از شما
فریدا کالو ریورا.
شعر فریدا برای لینا و آرکادی بویتلر
دو فیلمساز روس
1946 3 می
این پرتره را ازمن بپذیرید
تا همراه شما باشد
در تمام شب ها و روزهایی
که دیگر رفته اید از اینجا
نقاشی های ناچیز من
ترسیم غمی عمیق است
زاییده شرایط جسمی چنین
که با تلاش با آن می جنگم
ولی با تمام وجود
قلب من پراز شادی
لبریز خاطره هایی است
که از شما دارم ، آرکادی و لینا
این تابلو را ازمن بپذیرید
با صمیمت و محبتی که
نشان عشق من
به هردوی شماست.