شعرهایی از عليرضا بازرگان | |
نویسنده : عليرضا بازرگان تاریخ ارسال : 13 دی 94 بخش : |
١ )
چشم پاك نيست
چشمه اى كه دنبالت راه مى افتد
از رگهاى درخت بالا مى رود
و برگ به برگ
چشمى خيره ست
كه پنجره ات را احاطه كرده است
نه ! نمى تواند باشد
آينه نمى تواند باشد
چشمه اى كه دنبالت راه مى افتد
٢ )
بهار
هميشه از اول فروردين
شروع نمى شود
پدر
از چله ى زمستان مى گويد
از گونه هاى مادر
كه گل مى اندازد
مى نشيند
كمى از فشار خون مى نالد
و چاى لب دوزش
مثل هميشه
حرف ندارد