برکه
شعری از لیلا فرجامی
نویسنده : لیلا فرجامی
تاریخ ارسال :‌ 29 خرداد 99
بخش :
برکه
شعری از لیلا فرجامی

انجیرها
کال
طعم ستارگان خاموش را می‌دهند
طعم میلیون‌ها سال نوریِ مانده در دهان
خاک
غبارها
و دودهایی که شهر را
تصرف کرده‌اند.

با موهای آتش گرفته‌ام در بادها می‌دوم
چون شاعران دیگر زمین
زیر لایه‌هایی از سنگ و صدا
 نفس می‌کشم
زیر استخوان‌های پارینه و سلول‌های مهبانگی،
گاهی جوانه‌ای از چشم راستم بیرون می‌زند
تا گواهِ ساده‌ی بقایم باشد.

شب
چون توده‌ی ابرهایی سنگین
از فراز تنم گذشته‌ست.

مادرم باقی چراغ‌ها را از آسمان می‌آویزد.

حالا،
هم ماهی
و هم مرغ ماهی‌خوار
در برکه‌ای خونین
که منم.

بازگشت