پدیده ای به نام ایرج زبردست دکتر سعید حمیدیان |
|
نویسنده : سعید حمیدیان تاریخ ارسال : 4 مرداد 04 بخش : |
![]() |
پدیده ای به نام ایرج زبردست
دکتر سعید حمیدیان
می گویند حادثه هرگز خبر نمیکند که این البته سخنی موهوم و بی مصداق نیست کما اینکه در ظهور پدیده یا پدیداری به نام ایرج زبردست این حادثه خبر نکرد . حضور او خود خبر خویش بود آن هم در عوالم دور پهنا و پایان ناپذیر شعر و هنر . آن هم با کرورها میان دار و میدان دار سخن بی همال فارسی . اما این حادثه با حادثه های دیگر فرق هایی دارد از جمله اینکه تکوین حادثه معمولا در ناگهانی بودن و یکباره بودن است لیکن حسن این حادثه در امتداد رویش و فزایش دائم آن است . به عبارت دیگر ایرج همواره در مسیر پیشرفت و صیرورت و ارتقا به سمت جلو است اما این حادثه ها معمولا یا غالبا سرشت شوم دارند در حالی که حادثه ظهور زبردست خُنیدگی و خجستگی بی گفت و گو دارد. او با رباعی اش خودآگاه یا ناخودآگاه خطی به قطر میهنش از شیراز تا نیشابور رسم کرد بی آنکه کمترین انگیزه و اندیشه چالش با بزرگمرد و نابغه رباعی سرایی یعنی خیام را در دل بپرورد، برعکس آنچه از کل شعر او بر می آید عشق و ارادتی خالصانه و صادقانه به چهره های بزرگ شعر پارسی است. زبردست همواره احترام بزرگان شعر و ادب معاصر را داشته است و این یکی از خصائص بسیار نیک اوست. ایرج شیرین سخن، به همان اندازه که در مضمون و محتوا و شکل شعرش نوگرا و مرد زمانه خویش است از حیث منش و اخلاق و رفتار خوشبختانه متعلق به نسل های قدیم و پیرو آنهاست،فروتن، مردم دار، سخن نیوش و نقدپذیر است. آری این همه اوج گیری و فراروی مداوم به قول خواجه شیراز بی چیزی نیست. آشنایی من با زبردست از جلسات بزرگداشت سعدی و دو سه بارهم بزرگداشت حافظ در بیستم مهرماه در شیراز بود.... می شد حدس زد که ایرج به کدام سمت و سو می رود و کدام مرزها را در آینده در خواهد نوردید. ارادتم به او در فزون بود اگرچه درد بی درمان پا مرا از سفر مجدد به شیراز و دیدن روی دوستان بزرگوار از جمله استاد زبردست محروم کرد...ایرج سیره نیاکان دارد. نه اسیر زندگی بی معنای امروز است که نه پدر و مادر می شناسند و نه حرمت بزرگ تر از خود را رعایت می کنند. ایرج نه از ذوق بی نهایت بی بهره است و نه از مایه درد. پیشتر اشاره ای به نوگرایی ایرج کردم. به گمانم آنان که رباعی ایرج را به هرگونه و به هر انگیزه ای با رباعی خیامی قیاس می کنند، گرفتار قیاس مع الفارق هستند چون اشتراک این دو فقط از نظر ادبا قالب یا به قول ادبا قالَب است و بس چون زبردست مثل هر نوگرای دیگری مضمون و محتوا و شکل شعرش را از اینجا و اکنون یعنی زمانه خود می گیرد و حاصل کار را به زمان و محیط خود بازپس می دهد ضمن اینکه هیچگاه دست از جست و جو و گشت و گذار در محیط و عوالم عصر خویش و نیازهای جامعه امروز بر نمی دارد. او هرجا هم که ضرورتی ببیند برش ها و سطربندی های تازه در همان قالب متعارف رباعی ایجاد می کند یعنی از مصراع بندی های نیمایی هم کمابیش بهره می گیرد چنانکه گاه به جای چهار لخت رباعی سنتی آن را تا هشت و نه لخت و گاه حتی بیشتر تقطیع می کند. این رسمی است که در شعر نو پدید آمده است. شگفتی آفرینی به ویژه در لخت چهارم رباعی یا سطر پایانی جزو همیشگی کار او در رباعی است. به گمانم این عامل اصلی را بایست جاذبه و جذابیت رباعی استاد زبردست دانست. سخن درباره او بسیار است زیرا پدیده ای ست خاص خود ، و پدیده ای تازه که در مورد رباعیاتش بسیار نوشته اند و بسیار گفته اند . و من اگر روزی عمر مهلتم بدهد امیدوارم بهتر و بیشتر درباره این پدیده شعر نو سخن بگویم .
مثلاً این رباعی، با چیدن چند تصویر نمادین؛ تنهایی، فقر و بی رحمی جامعه مدرن را ترسیم میکند و اشاره به دختر کبریت فروش فضای عاطفی و انسانی رباعی را پررنگ تر نموده است:
بوسه، عطش، وقت، اتاقی خاموش
یک مرد، تبسم، زنی در آغوش
پرسه زدن مرگ، تنِ برفی شهر
سیگار، زمان، دختر کبریتفروش
رباعی نهایی که بهنوعی چکیدهی جهان بینی و تفکرات فلسفی زبردست به شمار میآید؛ شعری است از گذشته، برای آینده، با مفهومی عمیق دربارهی هستی و زمان.
موضوعی که چند سال بعد، باران بو اودار (Baran bo Odar) و یانتجه فریزه (Jantje Friese)، کارگردان و نویسندهی آلمانی سریال دارک، برای بیان همین مفهوم، سه فصل و ۲۶ قسمت زمان و هزینه صرف کردند:
شاید که زمان، توهم دانش ماست
افسانهی هست و نیست، از ریشه خطاست
شاید سفری است عمر، از هیچ به هیچ
شاید که کسی نیست، همان نیست خداست
و در نهایت...با یاد که همقدم میشوم، مرا با خود به روزهای «یادش بخیر» میبرد؛ همانجا که تنها سوغاتی باران، خیس شدن نبود. با آمدنش، همه عاشق میشدند.دست در دست کلمات، تمام کوچهپسکوچههای اندیشه را که جستوجو کنی، تنها یک فکر به ملاقاتت میآید: ایرج زبردست، تکرار هیچکس نیست، حتی خودش.