نگاهی به مجموعه شعر تازه فرهاد احمد خان
نوشته ی ع.الف. جانوند
نویسنده : ع.الف. جانوند
تاریخ ارسال :‌ 31 تیر 01
بخش :
نگاهی به مجموعه شعر تازه فرهاد احمد خان 
نوشته ی ع.الف. جانوند

 

 

سال‌هاست به چشمان آن فیل سپید می‌اندیشم


در فصل آخر زمستان هزار و چهارصد، نشر داستان هفتمین مجموعه شعر فرهاد احمد خان با عنوان" سال‌هاست به چشمان آن فیل سپید می‌اندیشم" شامل نود شعر در 142 صفحه، چاپ و روانه‌ی بازار کرد.
قبل از اینکه به برسی و واکاوی مجموعه چاپ شده بپردازم لازم می‌دانم ابتدا بدانیم که فرهاد احمد خان کیست و چه سابقه‌ی فرهنگی و هنری دارد و از چه جایگاهی با من مخاطب سخن می‌گوید؟
فرهاد احمدخان متولد 1347 تهران، شاعر، مترجم ادبی، پژوهشگر در زمینه آموزش زبان/ ادبیات آلمان و مدرس زبان آلمانی. مدرس پیشین گروه مترجمی زبان آلمانی دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه تهران (ازمهر73 تا فروردین 79).
کارشناسی"زبان و ادبیات آلمانی" از دانشگاه شهید بهشتی، کارشناسی ارشد "آموزش زبان آلمانی  از دانشگاه تربیت مدرس و پایان رساندن دو رشته "زبانشناسی آلمانی" و "پژوهش در آموزش آلمانی به عنوان زبان خارجی" دوره دکتری دانشگاه بوخوم آلمان، و همچنین "پژوهش درادبیات آلمان از قرن پانزدهم میلادی تا دوران معاصر" بورسیه مؤسسه تبادلات آکادمیک آلمان DAAD و اخذ پروانه‌ی مترجمی کتبی و شفاهی آلمان) و همزمان مدرس زبان آلمانی، جامعه، فرهنگ و تاریخ آلمان از سوی اداره فدرال در امور مهاجرت آلمان.
کارنامه احمدخان به زبان آلمانی و کارهای چاپ و منتشر شده در آلمان:
"رقص نفس" مجموعه اشعار با مقدمه‌ای از شاعر و ناشرآلمانی"ولفگانگ آلینگر"2012
"شاعرانگی در شهر مکعب‌ها", مجموعه اشعارکوتاه، با مقدمه ای از آقای دکتر پیترکورتز، شهرداراول مانهایم2013
"انجمن سری روح تو"2014
"درگردباد زمان"2015
 همچنین اشعار آلمانی چاپ شده در گلچین ها و مجلات ادبی آلمان و آنتولوژی ویژه شاعران ایرانی آلمانی نویس به نام" اینجا ایران است"


در زمینه ترجمه ادبی از آلمانی به فارسی و از فارسی به آلمانی:
1 –  "یاداشتهای از راینر ماریا ریلکه"  آلمانی به فارسی تهران  1378
2 – " شب شیشه‌ای" ترجمه هفتاد ترانه مدرن از فارسی به آلمانی انتشارات انگلزدورفر لایپزیگ
3- مجموعه " تهران و من" شصت شعر نادرپور با طرح جلدی به نام لاله‌زار، از امیر محمد قاسمی‌زاده نقاش و پیکرتراش برجسته، توسط انتشارات انگلزدورفر در لایپزیک
4-ترجمه و انتشار مجموعه دو زبانه"خاورمیانه زخم‌خورده می‌لرزد" علی‌اکبر جانوند/ نشر داستان
5- ترجمه مجموعه‌هایی از شاعران فارسی زبان به آلمانی از جمله نادر نادرپور علی عبداللهی، علی‌رضا عباسی، سارا محمدی اردهالی که در مجموعه‌هایی چاپ ومنتشر و یا منتظر چاپ هستند.
احمدخان فعالیت چشمگیری در را راستای انتشار مقالات  زبانشناسی آلمانی و ادبیات آلمان  و همین‌طور سخنرانی‌ها  و مصاحبه‌ها و نشست‌های ادبی و فرهنگی با موسسات، نمایشگاهها، دانشگاههای آلمانی، داشته و دارد. بعد از چاپ این مجموعه، اخیرا کار دیگر ایشان، هشتمین مجموعه با عنوان "درسرخی سپیده‌دمان" یکصد هایکو به زبان آلمانی و چاپ و منتشر شده است. البته که فعالیت احمدخان و پیشینه عملکرد او فراتر از این نوشتار است که موضوع اصلی ما نیست و به همین مختصر قتاعت می‌کنیم.
با اشاره‌ای مختصر که به عملکرد احمدخان در زمینه‌ شعر، زبان، فرهنگ و ادبیات داشتیم و اطلاع از پیشیه عملکرد وی پیدا کردیم حال می‌پردازیم به اینکه شاعر مورد نظر ما در مجموعه فیل سپید... عناصر اصلی اشعارش، شامل معنا، خیال، زبان، ریتم و آهنگ کلامی، و فرم را چگونه به خدمت کلمه و کلام گرفته و چه‌قدر توانسته است با من مخاطب، هر آنچه که در ضمیر خود‌آگاه و ناخود‌آگاهش وجود داشته را به اشتراک بگذارد.
شعر اول
شاعر با قدم زدن در پیاده رو و فضای خلوت شعری، با کلید‌واژه‌های جنگل و درخت سقف‌های پا برجا و فانوس که هر کدام به ترتیب نمادی از مردم، انسان، مدنیت، زیستگاهها و مکان‌های زندگی و گذران انسان امروزی هستند، ذهن من مخاطب را درگیر و سپس من را "به سال‌هایی ساکت و سرد" می‌برد.
در شعر دوم و سوم
موتیف‌های برف زمین، رقص،گردباد، خاکستر سرد، یخ، فولاد، صحرای خالی آهنگی آرام و پیانو ایجاد می‌کند با تمی خاکستری، در حالیکه قطعه نواخته می‌شود با فصل‌واژها، دعوت می‌شود تا با دانه‌های برف در فضای خاکستری با شعار رهایی و آبادی در ابتدای خلوت جنگلی زمستانی، برقصد و در ادامه شعر سوم با ایجاد فضایی مشابه و با فرم و رنگی همسو" رهسپار دنیایی می‌شوم " همراه تندیس‌های کهنه که دچار انحطاط و بی‌آنکه حقیقتی را بشنود و باز به فضای ساکت و بکر ودورست در حالکه سرما استخوان خیابان را می‌سوزاند سوق داده می‌شود.  
در شعر چهارم
در دو اپیزود:
اپیزود یک: با حضور درخت انگور و کارکرد آن و ایجاد رابطه شور و شادی در تقاطع رگ‌ها، بی‌آنکه اشاره‌ای به شراب شود.
اپیزود دوم: سرریز شدن شادی‌ها و به رقص گرفتن رگ‌ها، وقتی که "تو" غایب فرا خوانده می‌شود
در شعر پنجم:
اتفاقی که در سرما می‌افتد با جایگزینی گیسوی باد به جای معشوق مستتر که گیسویی پریشان دارد. در سرما یاد بادهای داغ "و حصار نتوانست جلودارم شود" هرچند چراغ‌ها خاموش و شهر دوباره ساکت شده است
در شعر ششم و هفتم:
تکرار کلید‌واژه‌های جنگل، درخت، برف، زمین، یخ، صحرا و ربط دادن با علف و مرداب و خاشاک! در می‌یابیم که شاعر تعمدا با تکرار موتیف‌های هم وزن از لحاظ معنایی و نمادین، سعی به ایجاد و القای دورانی خاکستری، کند، سرد و وهم آلود را دارد."دریای یخی بیداد می‌کند" همه چیز یخ زده‌است. در این عصر یخبندان اسب‌های سپید با یال‌های بلند منجی هستند

 


شعر هشتم:
" تنها کمی صبر کنید، ما بر می‌گردیم"
ما؟
کیا بر می‌گردند؟
آخرین گل رز! سوسن سپید و آزاد!
باز هم فضا سرد است "غمگین از سرمای پیش رو" خرداد نوید بخش قرار است مانع شهریور سرد و محزون شود تا "پروانه‌ها/ گونه‌های آخرین شکوفه‌ها را" ببوسند. خرداد و شهریور اشاره به چه دورانی از این فصل سرما است؟ کارکتر آخرین گل رز که یکه و تنها در این سرما بشکوفد کیست؟ شاعر با ایجاد تعلیق تلاش می‌کند وجود سرما را در تابستان القا کند
شعر نهم دهم و یازدهم:
در این سه شعر شاعر با تکیه بر تجربه‌های شخصی و عینی خود با اشاره به نماد ماسه‌های موذی که در متن با سهل‌انگاری نمونه‌خوان به غلط موزی تایپ شده، و رنگ‌های آبی و سفید«آرامش و صلح » وبسته بودن چشم و دهان‌های باز، منتظر موجی رهایی بخش است. در ادامه در شعر ده" می‌خواستم بنویسم/ از آنچه دیده بودم/ در خیابان‌های سال‌های دور" اشباحی که لب‌ها را می‌دوزند و جهانی تیره و تار را خلق می‌کند. به همین شکل در شعر یازده تعمیم می‌یابد و باز هم در تجربه‌های تلخ رقص در آتش و شلاق خوردن صورت‌های یخ بسته و جوشش خون سرد درون رگ‌ها!
در پایان‌بندی این شعر، شاعر با قضاوت ورود می‌کند و رخ می‌نمایاند و حکم صادر می‌کند. بهتر بود این دو سطر حذف می‌شد" این سزای کسی است/ که یاد ندارد بازی با آتش را"
شعر دوازدهم: تباه‌شدن! مسخ شدن! با افسون گزاره‌هایی سیاه در سیاره‌ای سرد. تنها شعر مددجو است با گرانش و گرمای عشق. به نوعی مسخ شدنی در این شیفتگی و در لایه‌لایه‌های زمان و زمین مستتر است که مقبول نظر شاعر است.


شعر سیزدهم:
با بکارگیری کهن‌الگوها و استفاده از روایت‌های پنهان در متن، شعری رمزگونه و استعاری نوشته شده که اشاره دارد به ایبیکوس شاعر یونانی قرن ششم قبل از میلاد که به خاطر شعرهایش کشته می‌شود و دو دیگر زن شاعر سرزمین حجاز  و خنیاگر و شاعرانی با سرنوشتی مشابه! در ادامه رمزگشایی از شعر، شاعر به هزینه‌های جانی و سنگین پرداخت شده توسط شاعران و خنیاگران راه آزادی و جاری بودن خون شعر در حافظه‌های خاک  اشاره دارد.
"و خون شعر همچنان جاری‌ست/ از انگشتان بریده/ سرهای متلاشی/ دهان‌های لگد‌کوب"

شعر چهاردهم:
ایدِئولوژی‌های بسته‌ی مرسوم و موجود در جوامع معاصر و کهنه‌گرایی‌ها و خرافه‌های مذهبی در ادیان مختلف و انسان سردرگم این اوهامات، موضوع و درونمایه‌ی این شعر است. انسانی با بتخانه و جغرافیا و مختصاتی بسته! به خاطر قرائت‌های و روایت‌های متنوع و گوناگون، انسان بر گردن انسان طناب می‌اندازد. دهانی که بوی سیب گندیده می‌دهد و رویای چیدن سیب حوا را دارد! " هنوز نمی‌دانی/ به هر جا فرار کنی/ خود گم‌شده‌ات/ پیدایت خواهد کرد"
شعر پانزدهم و شانزدهم:
انسان ویرانگر، انسان ناسپاس و در مقابل زمین منتقم. بیان فلسفی این شعر اشاره به غم غربتی دارد که بشر امروزه در سیاره‌اش گرفتار آن شده است و در اندوه زمان از دست رفته‌است. در شعر بعدی با همین رویکرد، زمان همه چیز را بی‌رحمانه برملا و زیر و رویی باقی نخواهد گذاشت. در پایان به نظریه‌ی گلوبالیست‌ها برای ریست‌کردن جهان اشاره‌ای دارد:" او همچنان سرگرم بازی‌های پنهان/ و دستش بر روی دکمه بازنشانی بزرگ/ پیوسته و بی‌امان/ آری همه چیز پنهانی‌است"
شعر هفدهم تا شصت و ششم:
 فرهاد احمدخان در پنجاه شعر بعدی از هفدهم تا شصت و ششم با زبان و آهنگ و شکلی تقریبا یکسان درگیر منیویات درونی خود با توجه به دغدغه‌ها، قلیانات روحی و تجارب عینی در مواجهه با ناهنجاری‌های اجتماعی و گاهی سیاسی، به بیان سفارشات ذهنی خود می‌پردازد. شاعر به خاطر درگیری ذهن و تراوش شتابناک واژه‌ها، گاه دچار پردازش سطحی، شعاری و بیانیه‌ای می‌شود. از این میان شعر هیجدهم روایت تلخ تاریخی و دیگرگونه دارد از گرایشات جنبش چپ متاثر از همسایه‌ شمالی و اقدامات مسلحانه‌ی بی حاصل. گاه با واکاوی دوران پساقاجار، مشروطه، ملی کردن نفت ونحوه‌ی عملکرد دولت یا گروه و حزبی را دستمایه‌ی شعر خود قرارداده و دقایق شعری را ایجاد کرده‌است. "عصای نفت‌آلود/چرنده در هوای دود‌آلود/غش کف آلود/ برآمده از مغز خشم آلود" و یا
" در چشم نیک‌خواهان تفاله نفت می‌پاشید/ به رقیبان لجن نفتی می‌خوراند/ و خانه را با نفت آتش می‌زد"
گاه نقب می‌زند و به عمق تاریخ می‌رود. نبرد ایران و نسل کشی اعراب را زیرکانه با تیغ تیز واژگان تشریح می‌‌کند."از بیابان طوفانی/ از دشت آوردگاه/ تا زمین داغ مرگ/ پیام شکست آورد" و در ادامه " ارمغان بیابان سوزان/ مهره‌های خاردار و آهنین/... کوبش سم اسبان و شبیخون/ بر تن‌های کوفته و محزون "   در ادامه"ژوبین نفرت در چشم فیل سفید..../ سال‌هاست /به چشمان آن فیل سپید که می‌اندیشم/ می‌نشیند در چشمم تیری وهمناک/ و گردبادی در سینه‌ام بر پا می‌شود وحشتناک / سال‌هاست به چشمان آن فیل سپید می‌اندیشم" نام کتاب نیز برگرفته از این سطر پایانی شعر بیست و دوم است.
به دوران قاجار و خاک فروشی و ماجرای «شهر آب» و اتفاقات خرمشهر و ارومیه و مهاباد و رشت و تبریز زیرکانه و زیرپوستی اشاره می‌کند. همانطور که اشاره کردم، این پنجاه شعر از تجربه‌ی تلخی در دوره‌ای بسیار کند و مضطرب حکایت می‌کند که لحظات بسیار سخت می‌گذرند. اشاره شاعر "ذوب می‌شود زمان همچون ساعت‌های دالی" در شعر بیست و هفت که موجز و سهل و ممتنه است به نقاشی معروف سالوادور دالی که با نگاه سورئالیستی، چهار ساعت را در بیابانی می‌کشد که در حال ذوب شدن هستند اشاره دارد.
در این اشعار کلید واژه‌های زمان، ایزد مرگ، فرمانروای مردگان، سرب زمان، ساچمه و گلوله، سرب سمی زمان، نعلبندان عبوس، تازیانه، مارهای سیاه، کژدم‌های سیاه، کلاغ‌های سیاه، خار و خرزهره، زخم، خون خاردار، پنجه‌های مرگ، نوستالژی، شماره‌ی خصوصی، قیچی زهرآلود، بیان زهرآگین، چه‌خبر؟ خبر، خبر، متهم، سیاه‌چال، توپ و تشر، رجزخوانی، گوشت دم توپ، جنازه‌های نیمه‌جان، گورستان مجازی، کفن مجازی، مفتش ذهن، نعش‌کش مجازی، خنجر از پشت، چشم افعی، خرخره‌ام، اژدهای هفت‌سر، گلوی آتشین، زوال مرگ، شب اژدها، ترس، اهریمن، دشمن اورمزد، کفتار، آرواره‌های پرتوان، کفتارهای خالدار، کفتارهای قهوه‌ای، کفتاران گمنام، کف‌زهرآلود، ترسناک، خفاشان، مارها، خفه می‌کنند، حلقه می‌زنند، لاشه برشته، رها شده‌ای، شب منجمد، لاشخورها، پنچه، علیه زور، زمینی سوخته، سر گورتان، سهمناک، خرغلت‌ها، مسخ، هزارپا، بوی باروت، پاهای متورم، بوی گند، خاک مرطوب، انتقام، فریب‌خوردگان، مخفیگاه، دلمرده‌گان، شنود، شقیقه، نشیمنگاه، شیپور، شبیخون، آتش‌افروزان، دود سیاه، دیوارها، شیفتگان ویرانی، جنون آتش، پستو‌هایشان، نقشه آتش‌افروزی، دل سوختگان، فریاد، سوختن، ذوب، چنگال، تاریکی، عربده نخراشیده، پای پلشتشان، جنبره‌ی تاریکی، خون‌آشام، نیش بلند، پوست گرگ، شب‌زدگان، دلواپسانه، جمجه، برانکار، چشمان هراسان، قیر سیاه داغ، جنازه، کف سیاه، شرنگ، پرستو، جیغ و داد، مرده، اندوه، بند، دهان اژدها، خوره.
هر کدام از این صفت و موصوف‌ها و مضاف علیه‌هایی که به وفور در اشعار شانزده تا شصت و شش به چشم می‌خورد آنچنان سیاه و سنگین هستند و بار معنایی این واژگان آ‌قدر هست که بتوانند تجسم کننده فضای وهم‌گین و مضطرب برهه‌ای از زمان و عرصه‌ای از مکانی باشد که ذهن شاعر را درگیر و دغدغه‌مند و سفارشی بکند. روابط و عملکرد انسان‌ها با اطرافیان ومحیط پیرامونی و بازخورد متقابل شاخک‌های احساسی شاعری اجتماعی مانند احمدخان را حساس کرده و آنچه حاصل و خلق می‌شود نمی‌تواند متاثر از تجربه‌ی زیستی شاعر نباشد. به این لحاظ من مخاطب در مجموعه‌ی پیشرو، گاه با شعرهایی هیجانی مواجه‌ام و گاه با اشعاری با منطق و زبان و فرم و محتوای که شعار نمی‌دهد نتیجه نمی‌گیرد، ایجاد تعلیق می‌کند و از تصاویر و تجسم شعری هم بی‌بهره نیست. از این دست می‌توان به شعر شصت و هشت اشاره کرد. با اغماض«داشتم»ابتدای سطر یک: "نگاه می‌کردم/ به ارکیده‌های سفید و ارغوانی/ سر حال می‌آورند صبح را/ با آنکه از تابش مستقیم آفتاب/ رویگردانند/ و گلبرگ‌های‌شان/ آب را تاب نمی‌آورند/    تو در برابرم نمایان شدی/یکباره به خود آمدم/ و دریافتم. از همان نخست/ به تو نگاه می‌کرده‌ام.
شعر شصت و نهم:
این شعر گویای انتقام شاعر از شخص حقیقی یا حقوقی شاعر یا نویسنده، شبیه به کاری که شاملو با حمیدی کرد. آنچه برداشت من مخاطب است، تقابلی است با یک رویکرد و نحله فکری و اندیشه‌ای که خواسته باشد با سیاه نمایی و غلو، سره‌ای را ناسره و ناسره‌ای را سره جلوه دهد. از دهه‌های سی و چهل و پنجاه به گواه مستندات تاریخی موجود و دهه‌های شصت و هفتاد تا امروز کسانی بوده و هستند که برای دیده شدن با ایجاد موج و شلوغ‌کاری و ناخن کشیدن به عملکرد بزرگی در عرصه‌ی هنر و یا اجتماع و حتا سیاست، قبایی برای خود دست‌ و پا می‌کنند نمونه‌های فراوانی از این نحوه‌ی تامل هست که بیان آنها در این نوشتار نمی‌گنجد:
"و رسیده‌ای به پایان کوره راهی که برگزیده‌ بودی/ زیر باد پنکه/ سرهایی جلوی چشمان دریده‌ات می‌بینی/ که به سرعت حرکت پره‌های پنکه/ از تن جدا می‌شوند/ و تو با چهره چپ و چموشت/ قاه قاه خنده سر می‌دهی/ سزایت همین بود/ که برسی در این واپسین دم/ به پایان کوره راهی که برگزیده بودی"


شعر هفتاد تا هفتاد و پنجم:
رویکرد شاعر از شعر هفتاد تا هفتاد و پنج، اجتماعی با نمونه‌های از جوامع توسعه نیافته و بیشتر جهان سومی با شباهت بیشتر به امروز ایران است. گاه دچار یاس فلسفی و گاه منقلب از بی عدالتی. ص97"هنوز درگیر ناهمواری‌های دیواره چاه/ هنوز مغلوب سردی و تاریکی چاله‌ها/ دست‌ها خسته و له شده/ پاها کوفته و وامانده/ چشم‌ها کم سو/ در حسر یک کورسو"
شعر هفتاد و ششم:
بند اول برشی زیبا "دیگر کسی از قوهای عاشق حرف نمی‌زند/ به محل عاشقی باز می‌گردند/ تا در پایان زندگی/ خود را آنجا غرق کنند/ از باله دریاچه قو/ که دیگر هیچ مگو/"

شعر هفتاد و هفت تا نود:

در چهارده شعر باقیمانده فرهاد احمد خان، با همان دل‌مشغولی‌ها اما به‌قول منتقدین چند آب شسته‌تر  برخورد می‌کند ص112 "پرتگاه در ژرفای تن‌ها/ همراه سایه‌های سیاه روز/ سرما را فرا می‌خواند/ به ساعت تاریکی"
در چند شعر نگاهی تغزلی و عاشقانه دارد. به عناصر شعری توجه بیشتر داشته و موجزتر سروده است. ص 117" آن روز که زیر باران سهمگین/ در خیابان سردرگم بودی/ تنها من بودم/ که برایت چتر شدم"
ص 121"موهایت را در باد می‌بینم/ می‌پیچد در گیسوی باد/ دایره در دایره"
لازم می‌دانم بسنده کنم به این مقدار و در پایان اشاره‌ای مختصر داشته باشم به نوع سطر بندی و زبان عمومی و قالب شعرها؛ هر چه از ابتدا به پایان کتاب نزدیک می‌شویم به زبانی شسته رفته‌تر، موجزتر، بیانی شیواتر می‌رسیم. نکته دیگر اینکه معتقدم در آغاز خیلی از سطرها حروف اضافه‌ی که الزامی برای آنها وجود ندارد، مانند«که»«به»«از»«و»«تا»«با»«در» زبان شعری را به سمت نثر سوق  داده و گاهی تقطیع بی‌مورد انجام شده  گاه که می‌بایست تقطیع می‌شد، نشده است. معتقدم چنانچه هر اثری قبل از چاپ، توسط ناشر به یک نمونه‌خوان و ویراستار با سابقه و کاربلد سپرده و هماهنگ با صاحب اثر زائده‌هایی که از نظر مولف دور می‌ماند زدوده شود، بسیار بهتر و این موارد جزیی که تاثیر کلانی بر خوانش شعر دارد می‌گذارد. ذهن مولف آنچنان درگیر محتوا و مضمون است که گاهی  بدیهی‌ترین اصول نگارش را رعایت نمی‌کند و این طبیعی است. این مطلب را نیز نمی‌توانم بازگو نکنم. با سابقه‌ای که از فرهاد احمدخان مرور کردیم جای تحسین دارد به خاطر اینکه کلمات جملات و ترکیب‌ها ایرانی و با فکر ایرانی نوشته شده است. این برای کسی که سالیان است در آلمان زندگی می‌کند و آلمانی می‌نویسد و تدریس می‌کند قابل ستایش است. باور دارم که فرهاد احمدخان اگر نکاتی که گفته شد را درست بداند، در چاپ‌های بعدی و آثاری که در آینده خلق و منشر می‌کند لحاظ خواهند کرد. جز آرزوی درخشش و پیروزی روزافزون برای فرهاد احمدخان سخنی باقی نمی‌ماند./.
بوی خوشت در باد پخش می‌شود/ باد مست می‌شود و می‌چرخد/ دایره در دایره"

 

بازگشت