نگاهی به مجموعه داستان تازه نوشته سارا محمدی نوترکی
نوشته جناب حسین نوروزی‌پور
نویسنده : حسین نوروزی‌پور
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 01
بخش :
نگاهی به مجموعه داستان تازه نوشته سارا محمدی نوترکی
نوشته جناب حسین نوروزی‌پور

 

 

 

 

 

خوانشی بر مجموعه داستان با رنگی بدون اسم نوشته سارا محمدی نوترکی

حسین نوروزی پور منتقد، داستان‌نویس، شاعر


هسته‌های زندگی ..


مجموعه داستان با رنگی بدون اسم به نویسنده‌گی خانم سارا محمدی نوترکی در انتشارات نصیرا به سال 1400 چاپ گردیده است. این کتاب ارزشمند شامل یازده داستان در هشتاد و یک صفحه است. بافت داستان‌ها بر آمده از بستری است که شخصیت‌ها میان وقایع و خاطرات خود، در جستجوی لحظه‌های ناب زندگی هستند. آدم‌های درون داستان‌های مجموعه با رنگی بدون اسم تشخص اجتماعی‌شان در زندگی همواره انگار میان رخدادهایی مورد هجمه و حمله قرار گرفته است و تنها کاری که از دست آنها برمی‌‌آید سکوت و نیایش است.
 به یاد آوردن خاطرات خوب زندگی و رها شدن میان لحظه‌های گذشته و سوهان کشیدن بر روح آسیب دیده و تجلی بخشیدن  قلب  که با مهربانی  به رنگ عشق نزدیکتر شوند. داستان‌ها از قدرت جادویی خاص نویسنده خبر می‌دهند. بار کلمات در متن هدفمندانه و موجز است. گزافه و سنگین پیش نمی‌رود. رفتار آدم‌های داستان درخدمت زیبایی بخشیدن  زندگی میان رنج هاست. توفنده و گاهی جسارت آمیز، کلمات آن شکل می‌گیرند و جان تازه‌ای به ماهیت داستان می ‌بخشند.  چنان تار و پود
نقش شخصیت‌های داستان را جان‌بخشی می‌دهد که انِگار زندگی هر فرد، داستانی در هیاهوی این دنیاست.
نویسنده کتاب مجموعه داستان با رنگی بدون اسم، تصاویری از زندگی انسان‌ها را ارائه می‌دهد که زندگی مردم رنجیده است. نه از این لحاظ که شخصیت‌ها تحمل رنج زیاد را دارند بلکه از این جهت قابل تامل است که مردم رنجیده از حوادث روزگار، مدام در کاوش شکل تازه‌تری از بقای خویش میان زندگی فکر می‌کنند. گاهی از خود پرسش می‌کنند و گاهی از دیگران پرسش می‌کنند چرا و چرا؟
به راستی داستان هم چیزی جز پرسش داشتن نیست. چنانکه طرح پرسش مناسب در جهت هستی شناختی، ذاتِ نوشتن است.
 داستان "آن سوی آیینه" یکی از داستان‌های بر آمده از رنج و خیال و تفکر است.
تهمینه درون داستان با آیینه، زندگی خود را زیبا می‌بیند و با سهراب جگر گوشه‌اش گپ می زند. رستم اما گاو کشی است که دیگر نمی‌خواهد در  زندگی‌اش به کشتن گاوها ادامه دهد. این داستان با نگاهی به اسطوره‌‌ها سعی در بازنمایی روزگار معاصر دارد.
داستان "چی رو بایدخاک کنیم"؟ عنوان داستان پرسش است. فضای داستان در ترکیب استعاره‌ای، خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نمایی از زندگی ساده مردمی‌ است که دنبال خوشبختی هستند اما حوادث زندگی چیزی متفاوت را پیش می‌آورد که تاثر و اندوه از آن  باقی می‌ماند. داستان رگ و ریشه دارد و تصویر خاصی را نقش می‌زند. بندی ازداستان را می‌خوانیم:
بچه‌ها همدیگر راخاکستری نگاه می‌کنند، کِل بلندی می‌کشند و توی سینه می‌زنند. خانم مدیر چادر معلم را کنار می‌زند. تنه‌اش به خاک چسبیده است. امدادگری که بالای لبش چندموی نازک تازه روییده است می‌گوید: "نگاه کنین! اون به بالا کشیده نمی شه. ریشه‌هاش تو خاک مونده! کنده نمی‌شه." خانم مدیر دلش مثل سیب می‌افتد " یعنی چی، مگه آدم ریشه می‌زنه؟ "می خواهد بیرونش بکشد. رنگش سبز شده است باتنه‌ای قطور و قهوه‌ای رنگ. بهرام سرش را روی شاخه‌های درخت می‌گذارد، آرواره پایینی‌اش را دو سه بار تکان می‌دهد "این چه کاری بود آزاده! "

داستان دیگری از مجموعه که فرم و محتوا در هم تنیده شده است داستان "شمعدانی پشت پنجره است" که شخصیت پردازی و فضای درون داستان به هم گره خورده است. آپارتمان مهتاب و ساکنین و بیژن و منیژه نمایی از زندگی پر اضطراب معاصر است. عشق‌ها به ته می‌رسد و بحران هویت یقه انسان‌ها را گرفته و به انهدام و فروپاشی شخصیتها می‌‌انجامد. جنون‌وار با هم زندگی می‌کنند و گاهی در یک لحظه به سقوط می‌رسند:
 "منیژه باقرنیه هایی که هنوز رنگ هیجده سالگی را دارند چشم به آبشارها و پروانه‌های پارک آن طرف فلکه دوخته است. موهای کاهی‌اش روی میله‌های شیری رنگ تراس،  طرحی از رنگین‌کمان را بوجود آورده است." صفحه 76

با نگاهی به تمام داستان‌های مجموعه، رخدادهای زندگی جای پای محکمی در متن دارد و خیال داستان دور از زندگی روزمره نیست. واقعه داستان‌های رئالیستی کتاب نشان می‌دهند  همه روایت‌های یازده داستان از زاویه دید دانای‌کل است اما به نحوِ خاص نمایشی که کمتر نویسنده‌‌ای درون ذهن اشخاص داستان را فرمان می‌راند. چرا که زاویه دید دانای کل امروزه در داستان‌های کوتاه امری بسیار پر لغزش است و گاهی به پرتگاه نوشتن نزدیک شدن است. داستان کوتاه مجال کوتاهی در بیان روایت دارد و نویسنده داستان کوتاه عمق تراژیک زندگی را به نرمی خاص تحریر می‌کند برخلاف رمان که دست نویسنده بازست و در پخش حوادث و صحنه و فضا جای مانور بیشتری دارد. اما داستان کوتاه باید از اطناب به دورباشد  
لذت خواندن وهمراهی با متن هدف هر نویسنده‌ای است  که داستان می‌نویسد و اگر خواننده در نیمه داستان به نتیجه  سطحی بودن داستان برسد کار نویسنده به مانند شعبده بازی می‌شود که در تردستی خود ناشیانه عمل نموده است و دست نویسنده برای خواننده روشده است.
 به همین جهت نویسنده مجموعه داستان با رنگی بدون اسم تلاش نموده است داستان ها را از ابتذال دور کند.  هر چند در برخی از داستان‌ها، این تلاش ارزشمند کمتر از بعضی داستان‌های دیگر مجموعه ظاهر می‌شود.
متن داستان "بعداز هجده سالگی" و "دریا برنمی‌گردد" و "باور" و "نباید توضیح داد" و "محاکمه" چند داستان درون مجموعه هستند که اگر نویسنده هوشمندانه در فرمِ چیده‌مانِ روایت عمل نمی‌کرد داستان‌ها فضای آبکی پیدا می‌کردند. اما مولف مجموعه داستان با رنگی بدون اسم کوشیده است ظرافت خاصی در روایت به خرج دهد تا مجالِ اندیشیدن برای مخاطب کم نباشد:
"یک حلبی تنها مانده بود، رویش نشست. دست‌هایش را بالای شعله‌های نامرتب آتش ولرم کرد. حالا گوش دو نفر بیکار افتاده بود برای شنیدن داستانی که هنوز نخوانده بودند." داستان بعد از هجده سالگی صفحه 23.

به  نمونه دیگر صفحه 71 کتاب نگاه شود:
 "چند روزی یاور مهمان گل‌ها بود. در کنار آفتابگردان‌ها آموخت که نباید از سوختن بترسد. دلتنگ دیوار قدیمی شد. دلش می‌خواست شاخه‌های پلاسیده ی تنهایی را روی دیوار کاهگلی‌اش بریزد و آن را با تمام نفس بو بکشد. رحیم که مسرور از درخشش امید درچشمان مواج یاور بود دستی روی بازوی تازه التیام یافته‌اش کشید "تنهایی را با چهاردیواری بردوش کشیدن و هدیه دادن سکوت به دیگران، نتیجه‌ای جز گمراهی و مغالطه ندارد." یاورتصمیم گرفت پایش را از تنهاییش بیرون بگذارد."
بندی از داستان محاکمه بود.

 نحوه پرداخت داستان امروزه توجه مخاطب را به رخدادی نزدیک می‌کند که متن و مخاطب در رو در رویی خاص با حوادث داستانی ذهن مخاطب در چالشی کار آمد به افق تازه و مدرن پیش کشیده شود و دگردیسی حالتی از تعلیق را نشان دهد و انتظار مخاطب امروز نشانه‌هایی را می‌طلبد که بتواند رها از چهارچوب از پیش تعیین شده، متن را در خود حل کند نه اینکه متن بر ذهن او تحمیل شود.  سلامتی و شکوه داستان امروز در پهنای گسترش نامحسوس متن است. ظاهر و درون داستان راه‌های مختلف برای کشف ماهیت داستان پیش بیاورد نه این که همچنان ارزش‌های مدفون شده داستان‌های قرون گذشته را بازسازی کند. سهل انگاری خواهد بود چنین وضعیت سردستی در داستان‌ها ترویج یابد. باید به حال مخاطب امروز نزدیک شد و بسامد زبانِ تازه‌ای  راه اندازی نمود و از کسالت خواندن دوری کرد..
 و این هنرِ خانم سارا محمدی است که با شگرد و تکنیک زبان در متنِ  داستان‌هایِ یادشده توانسته است حرکتی جهت‌دار در افق زیست داستان، ساماندهی نماید و با ریزنقش‌های خلاق، که سبب سلامتی داستان‌ها شده‌اند لحظه‌های خاص داستانی را خلق و نمایان  کند.

اما داستان‌های "معالجه" و 'صدای دل" و "چهل تکه" درون مجموعه خوش شکل هستند. ساده هستند. شخصیت‌های این داستان‌ها نگاه ملایم به اطراف دارند. توجه به توانایی درون خود دارند که دربرابر روزگار مقاوم باشند. سه داستان اخیر نگاهی تازه به تنهایی انسان گرفتار ایرانی است. گزارشی ازلحظه‌های خاص است. داستان هایی که نگرش مهربانی میان روایت وجود دارد. موج خاصی از عاطفه و رهایی از جهان مادی. "فرشته می‌خندد. روسری گلدار به صورت گٍردَش قشنگ می‌آید. لب‌هایش مثل عناب، قرمز و آتشین است و چشم هایش رنگٍ عسلی است که عمو نگهدار آورده بود. دو پنج سالی می‌شود که عکس عمو نگهدار زیر سایبان مغازه روبرو هنوز می‌خندد. باران چند پاییز و زمستان صورتش را شسته است. رنگ و رویش با روز اول خیلی فرق می‌کند. زری انگشتش زیر سوزن، سیاه شده است." صفحه 70 داستان چهل تکه.

داستان های این مجموعه  نمونه‌ای از تلاش ادبیات داستانی معاصر ایران است. عرصه‌ای که در خدمت مردم شناسی قرار دارد. تخیل و واقعیت‌های اجتماعی کنار دانش و تجربه با ارتباط به هم به نقطه‌ای از خلاقیت می‌رسد که در آزمون وخطا در نوشتن ادبیات داستانی رشد کند و خالق‌های متفکر و اندیشمند با درخشش اثرهای ماندگار بر زندگی مردم تاثیرگذاری مثبتی داشته باشند. نوشتن از اندیشه جدا نیست و مطالعه واقعه داستانی تجربه رویکردهای زندگی در قالب بیان هنری از خیر و شر روزگار است.

 

بازگشت