نگاهی به ترجمهی کتاب «دختران حوا» نوشتهی الیف شافاک با برگردان مهلا منصوری نوشته ی حسن اکبری بیرق |
|
نویسنده : حسن اکبری بیرق تاریخ ارسال : 28 تیر 99 بخش : |
آن خشت بود که پُر توان زد
(نگاهی به ترجمهی کتاب «دختران حوا» نوشتهی الیف شافاک
- که او را در ایران الیف شفق هم میخوانند -
با برگردان مهلا منصوری
نشر فروزش)
نویسنده: حسن اکبری بیرق
از دیرباز گفتهاند و شنیدهایم که: «کار نیکو کردن از پر کردن است»! به بیان فنیتر، این مَثَل بدان معناست که رشد کمّی، سرانجام به ارتقای کیفی منجر میشود و هرچه بیشتر بکوشیم، به نتایج بهتری خواهیم رسید.
این قاعده در هر حوزه و حیطهای هم صادق باشد، به گواهی تاریخ و به شهادت عقل و منطق، در باب ترجمه به زبان پارسی، از اعتبار چندانی برخوردار نیست. به دیگر سخن کیفیت ترجمه از زبانهای بیگانه به زبان فارسی، در زمانهای که کمیّتِ ترجمه و مترجمان در سطح بسیار پایینتری بود، در مرتبتی بالا و رتبتی والا قرار داشت. صحت و سقم این مدعا را میتوان با مراجعه به تاریخ ترجمه در ایران، آزمود و دربارهی آن داوری نمود. اگر هم عدهای مخالف صدور احکامی چنین کلی و تعمیم و تسرّی آن به انبوه مترجمان و آثار آنان در چند دههی گذشته باشند، با مراجعه به کتابهای ترجمهشده از ترکی به فارسی در سالهای اخیر، دستکم میتوانند بر بخشی از این ادعا مهر تأیید بزنند.
قاطبهی کتابخوانان ایران، به ویژه علاقهمندان به ادبیات داستانی سایر ملل، بالاخصّ دوستداران ادبیات ترکی، به احتمال قوی با راقم این سطور همداستانند که در چندسال گذشته دربارهی برگرداندن آثار نویسندگان ترک، چه مایه جدّ و جهد ورزیده شده و چهسان مترجمان کارآزموده و نیازموده، در رقابتی فشرده، رمانهای پرفروش ترکیه را به سرعتِ برق و باد به فارسی برگرداندهاند. اگر بر نفسِ این اقبال و ماهیت این کار، خُردهای جدّی نتوان گرفت و وجود غثّ و سمین و صحیح و سقیم را در هر امری، بتوان طبیعی قلمداد کرد، از دو نکته نمیتوان به راحتی عبور نمود؛ یکی ظهورِ افراطیِ پدیدهی ترجمههای مکرر از یک اثر و دودیگر سطح بسیار نازل آنها که ناقض قاعدهی مذکور در سرآغاز این جُستار است که «کار نیکو کردن از پر کردن است». اگر رشد کمّیِ ترجمه منتهی به رشد کیفی آن میتوانست شد، میبایست اکنون با نمونههای عالی از ترجمههای فارسی آثار ترکی مواجه باشیم؛ که نیستیم. جهش تصاعدی ترجمه از آثار ترکی به فارسی نه تنها در عناوین و شمارگان رخ داده، بلکه به تعداد ترجمهها از یک عنوان نیز سرایت کرده است.
ذکر این نکته بایسته است که ترجمه و بازترجمهی متعدد از آثار ادبی و فلسفی در هر زبانی، مسبوق به سابقه است؛ اما با رعایت جمیع جوانب علمی و فنی. مثلن اگر یک اثر ادبی یا فلسفی از چنان ارج و اعتبار و تأثیری برخوردار باشد که بازترجمهی آن در گذر زمان و زمانه به قصد بازاندیشی در آن لازم آید، زهی سعادت و دولت! کیست که نداند در عصر جدید، سرعت تحولات فرهنگی و زبانی، لازم میآورد که از کلاسیکهای دورانساز ترجمههایی بهروز شده ارائه شود. یا کیست که نپذیرد اگر اثری جاودانه در ابتدای ورودش به یک قلمرو زبانی، در اثر محدودیتها یا سهلانگاریها، واجد ترجمهای درخور نشده است، میتواند به وسیلهی مترجمی تواناتر بازترجمه گردد؛ اما تمام سخن بر سر این است که آیا این قاعدهی کلی دربارهی آثار نویسندهای همچون الیف شفق نیز صادق است؟ آیا 24 ترجمهی فارسی، با عناوین گوناگون، از تنها یک اثر او به نام «عشق» ضرورتی منطقی و علمی داشته است؟ بگذریم از اینکه آثار دیگر این نویسنده نیز که شهرت و اعتبار این اثر او را هرگز به دست نیاوردند، بازهم توسط مترجمان متعدد، بارها به فارسی برگردانده شده است. مزایا و معایب ترجمههای پرشمار از یک اثر ادبی معاصر هرچه باشد، مسؤولیت مستقیم آن برعهده کیست یا چیست؟
در این گفتار مایلم از یک اثر دیگرِ خانم الیف شفق سخن به میان آورم و به بهانهی آن، نکاتی در باب تب ترجمه از ترکی استانبولی متذکر شوم. کتاب مورد بحث، عبارت است از رمان «سه دختر حوا» که در سال 2016 منتشر شده است. از این داستان پرکشش، بنابر اطلاع، تاکنون بیش از ده ترجمه به زبان فارسی چاپ و منتشر شده است که به لحاظ وفاداری به اصل، انتقال پیام نویسنده، سلاست و صلابت نثر و دیگر موازین شناختهشدهی فنّ ترجمه، هیچیک چنگی به دل نمیزند. طُرفه اینجاست که غالب کسانیکه به ترجمهی این کتاب، که در واقع تکرار همان ایدههای منطوی در آثار پیشین شفق است، اهتمام ورزیدهاند، از مترجمانی هستند که در چند سال اخیر در سایهی شهرت فزایندهی صاحب این اثر، اعتباری برای خود دستوپا کردهاند که چندان تناسبی با کیفیت کارشان ندارد. برای تسجیل این حکم، کافیست این کتابها را تورّقی از سر تفنّن نموده و بعضی فقرات آنها را با اصل ترکی یا انگلیسی اثر تطبیق دهیم؛ به تعبیر دیگر عیار سکّهای را که این مترجمان وارد بازار نشر کردهاند، به محک تجربه بزنیم.
از اینرو، در مقالهی حاضر عجالتن به سراغ یکی از این ترجمهها به کوشش خانم مهلا منصوری رفتهام که به وسیلهی انتشارات فروزش در سال 1396 به زیور طبع آراسته شده است.
پیش از ورود به مباحث تخصصی در نقد این ترجمه خالی از لطف نیست که به نکتهای بدیهی اما همواره مغفول درباره دشوارهای به نام «ترجمه» در ایران اشاره کنم؛ و آن اینکه، مترجمان این مرزوبوم، در همیشهی تاریخ و به ویژه در عصر جدید، یکی از صنوف فرهنگی تأثیرگذار در زبان و ادبیات فارسی و علیالخصوص، «نثر» پارسی بودهاند و هستند. به بیانی روشنتر، در هرآنچه بر نثر معاصر میرود، اهالی ترجمه مساهمتی بزرگ و مشارکتی سترگ دارند. خدمت و خیانتی که این طایفه میتوانند به نثر امروز فارسی بکنند، کم از مؤلفان و ادیبان و محققان و داستانپردازان و رماننویسان حرفهای نیست و بل بیهیچ اغراقی، همسنگ ایشان است. تفاوت کار اینجاست که ورود در حلقهی نویسندگان، مستلزم ضوابط و شرایط نوشته و نانوشتهای است که برای احراز آن دود چراغ میباید و آرتروز گردن؛ اما از آنجا که خوانندگان بینوا عمومن از محتوای متن اصلی مکتوباتی که به اسم ترجمه ارائه میشود بیخبر بوده و امکان تطبیق با زبان مبدأ را ندارند، هرچه در بازار کتاب عرضه میشود، همانند محصولات ایران خودرو و سایپا، به ناچار میخرند و میخوانند و دلشان خوش است که رمانی و داستانی مطالعه کردهاند، غافل از اینکه فرق است میان آنچه نویسندهی خارجی نوشته و مترجم داخلی روایت کرده است. بنابراین هرکه از گَرد راه میرسد به گمان باطلِ اینکه زبان مبدأ و مقصد را میداند قلم در دست میگیرد تا از آشفتهبازار ترجمه و نشر در ایران حظّی مادی ببرد و از نَمَدِ ادبدوستی کتابخوانان وطنی، کلاهی معنوی برای خود بدوزد. بیخبر (و شاید هم باخبر) از اینکه برای مترجم شدن هزار نکتهی باریکتر از مو، غیر از زباندانی، لازم است که تازه به گواهی شواهد مثالی که در زیر میآید از آن هم بیبهره هستند؛ اطلاع از دقایق و رموز مترجمی، پیشکش!
تنها تطبیق چهل صفحه از متن ترکی «سه دختر حوّا» با متن فارسی آن، اینبار به قلم مهلا منصوری، شاید بتواند فاجعهآمیز بودن جریان ترجمهی آثار ترکی را بر آفتاب افکند؛ چه برسد به اینکه در فرصتی دیگر، نتیجهی تطبیق بقیهی ترجمهها را نیز به عهدهی انتشار بسپارم.
شِمّهای کمشمار از ایرادات پرشمار این متن که ظاهرن به چاپهای متعدد نیز رسیده و بهواسطه بهای گزافاش جیب خلقالله بیخبر از همهجا را خالی کرده، از این قرار است:
ضعف تالیف
پاکیزگی نثر و اتقان نگارشی و دستوری آن از جملهی مواردیست که یک مترجم باید بدان ملتزم باشد. این التزام نیز جبرن و قهرن و با وجدان اخلاقی میسّر نمیشود؛ بلکه باید ملکهی درستنویسی و زیبانگاری در وجود مترجم بهطور بالقوه و بالفعل وجود داشته باشد. به دیگرسخن یک مترجم، بالذات باید یک نویسندهی خوب و قابل قبول باشد. در گذشتهی دور و نزدیک ادبیات ما، قاعده همین بوده است و مترجمان برجستهی این دیار، در واقع نویسندگان طراز اولی بودهاند که از سر ضرورت یا به دلایلی دیگر به ترجمه نیز روی آورده بودهاند. محمدعلی فروغی، عباس زریاب خویی، .... شاهد مثالی تامّ و تمام برای این مدعا هستند که یادشان بهخیر باد. آنها رفتند و میراثی افتخارآفرین برای ما به ارمغان گذاشتند تا مدعیان ترجمه در این روزگار، فن نوشتن را از آن بزرگان نخوانند و نیاموزند. در نتیجه جملاتی اینچنین عاری از فصاحت و بلاغت در شمارگان باورنکردنی منتشر و خوانده شود و آخرین میخها بر تابوت نثر پارسی اینگونه نواخته گردد:
İnsanın bu şehirde asla paçasım kurtaramadığı bir şey varsa o da buydu zaten: Başkalarıyla iç içe yaşama zorunluluğu.(6)
«اگر چیزی در استانبول باشد که نتوانی از آن خلاص شوی آن هم مجبور بودن افراد به زندگی کردن در کنار هم و تنگ هم است» (م، 21)
Griler denizinde gri bir damla olmak, etrafa uyum sağlayıp, araya karışmak daha emindi.(6)
»میان دریای آرامهای خاکستری، قطرهای کوچک بودن و با ملایمت با دیگران برخورد کردن روش مطمئنتری بود» (م، ص25)
اینجا سخن بر سر این نیست که ترجمه غلط است، که البته غلط است، بلکه بحث بر سر آن است که با همان ترجمهی غلط میتوان جملاتی درست و متقن از نظر نگارشی ساخت و پرداخت.
بگذریم که از این جملات معیوب در هر صفحهی این ترجمهها میتوان یافت که یکی از دلایل بروز این پدیدهها زبانندانی مترجم است و بس! به پارهای شواهد به عنوان مشت نمونه خروار اکتفا میکنیم.
ناآشنایی با زبان مبدأ
همواره خواندهایم و شنیدهایم که مترجم باید در گام اول، تسلط تامّ و تمام به هر دو زبان مبدأ و مقصد داشتهباشد؛ دریغا که به استناد مثالهای زیر مترجم محترمه، از همین اهلیّت حدّاقلی نیز بیبهره بوده است.
ناتوانی مترجم از درک مفهوم کلی یک پاراگراف نه تنها منجر به حذف جملات مهمی از آن شده بلکه چنان معنای بیربطی به دست میدهد که خوانندهی بیچاره را سردرگم کرده، به تفکر و تخیل وامیدارد تا ارتباط این فقره از متن را با فقرات دیگر در ذهن خود بازسازی نماید. مثلن در جملههای زیر:
نمونهی اول:
Chanel’ler, Louis Vuitton’lar, Bottega’larla dolu, camlan karartılmış, plak alan çamurdan okunmaz hale gelmiş (araçlann geri kalan yerleri pml pınlken) araçlar, varlıklı semtler arasında mekik dokur, casus filmindeymiş gibi villalann özel garajlanna arka kapılardan alınırdı.(5)
نویسنده خواسته است از چنین واقعیتی سخن بگوید:
فروشندگان هم ماشینهای شیشهدودی خود را که پلاکشان با یک وجب خاک و گِل پوشیده و ناخوانا بود، از برندهای لوکسی مثل «شنل»، «لویی ویتون» و «بوتگا» پُرکرده، مدام گِرد محلههای اشرافی گشته، مثل فیلمهای جاسوسی از درهای پشتیِ ویلاها وارد پارکینگهای شخصی میشدند و جنس تحویل میدادند.
اما مترجم به دلیلی که البته بر ما پوشیده نیست از آن حکایت چنین روایتی میسازد و به خورد خواننده فارسیزبان می دهد:
«رفتهرفته که به سمت بالای شهر میرفتی از تعداد ماشینهای کثیف که پلاکشان از کثیفی خوانده نمیشد کم میشد و جای خود را به ماشینهای لوکس و تمیزی میداد که مثل فیلمهای جاسوسی از درهای پشتیِ ویلاها وارد پارکینگها میشدند» (م، 20)
نمونهی دوم:
eserlerden ziyade aynı gür seslenişin yankılan gibi gelirdi kulağa.(31)
«این شعرها به لحاظ ریتم و محتوا آنقدر به هم شباهت داشتند که اصلن نمیتوانستی تشخیص بدهی که کدام شعر مال کدام شاعر است و چنین به نظر میرسید که همه را یک نفر سروده است» (م، 34)
در حالیکه مقصود نویسنده چنین چیزی بوده است:
«اغلب این شعرها از نظر ریتم چنان مشابه و به لحاظ مضمون آنقدر تکراری بودند، که بیشتر همچون پژواک یک صدای بلند به گوش میرسیدند تا آثار ادبی متفاوت.»
نمونهی سوم:
Medenî dünya çok ileridedir. Buna yetişmek, o medeniyet dairesine dahil olmak mecburiyetindeyiz(31).
«ما با دنیای مدرن و پیشرفته خیلی فاصله داریم و مجبوریم خودمان را به آنها برسانیم» (م، 34)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«جهان متمدن، بسیار پیشرفت کرده و از ما جلو زده است. باید به آن برسیم و وارد دایرهی مدنیّت شویم.»
نمونهی چهارم:
Lakabının sulu üzümleri, üzümlerinden şarap imalatı çağrıştırması bu tarikat şeyhini zerrece rahatsız etmezdi(32).
«این شیخ که لقبش «انگورباز» بود، انگورها را له میکرد و از بین میبرد تا به شراب تبدیل نشوند» (م، 35)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«ارتباط لقب این پیر طریقت با انگور آبداری که دستمایهی تولید شراب هم بود، سر سوزن دغدغهی خاطری برای او نبود.»
عدم رعایت حالوهوای متن در انتخاب معادل
در هر زبانی، معنای واژگان، صرفن در متن هویدا میشود؛ از اینروست که در فرهنگهای لغت ذیل هر کلمهای، معادلهای بسیاری ذکر شده است که نویسنده و مترجم با توجه به بافتار متن، تنها یکی از آنها را برمیگزیند و استفاده میکند.
در این متن، مترجم محترم، گاه بدون در نظر گرفتن فضای متن و صرفن با مراجعه به نخستین معادلی که در فرهنگهای لغت مییابد و یا حداکثر با تکیه بر حافظه، کلمهای را انتخاب و استفاده میکند و محصول آن، میشود جملاتی از این دست:
«برای شام به منزل یکی از کارآفرینانی دعوت داشتند که در سهچهارسال اخیر ثروت بیحسابی را صاحب شده بود» (ص 19)
در ترجمهی این جمله:
Son üç beş yılda inanılmaz servet yapan bir işadamının yalısında akşam yemeğine davetliydiler(5)
در اینجا بدون توجه به موضعگیری نویسنده که در همین جمله و جملهی بعد که دربارهی آن شخص میگوید: «در واقع یک ثروتمند تازه به دوران رسیده.» از لفظ «کارآفرین» در برابر « işadamı» که در فارسی طنین مثبتی دارد استفاده و نقض غرض کرده است. هرچند اصولن چنین جملهای (تازه به دوران رسیده) در متن وجود ندارد.
اما مقصود اصلی نویسنده:
«شام منزل بازرگانی دعوت بودند که در سه، چهارسال گذشته ثروتی باور نکردنی به هم زده بود.»
نمونهای دیگر:
bu toplum, tıpkı yalnız kalmaktan korkan bir çocuk gibi ha bire sosyalleşmek istiyordu(5)
«این مهمانیها به بچهای میمانست که از تنهایی میترسد و به جمع پناه میبرد»(ص 19)
وقتی نویسنده، نگاهی انتقادی به جامعهی ترکیه دارد و از شلوغی آن شکوه میکند، دقت و فراست زیادی نمی خواهد که مترجم دریابد منظور از کلمهی « toplum» در اینجا «جامعه» است نه «مهمانی»! بهویژه اینکه نویسنده از ضمیر اشارهی «bu»(به معنای این) برای تأکید بر مقصود خود بهره برده است.
اما مقصود اصلی نویسنده:
«این جامعه، دقیقن به بچهای میمانست که از وحشت تنهایی به جمع پناه میبرد.»
گاه مترجم به کلماتی برمیخورد که در زمرهی مصطلحات یک شاخهی علمی محسوب میشود. اینجاست که اطلاعات عمومی و تخصصی به کار مترجم میآید؛ در غیر این صورت نتیجهی کار ترجمهای نامناسب و غیربلیغ میشود. مثلن در برگردان صفاتی که نویسنده به نظام سیاسی فاشیسم نسبت داده:
hep -totaliter, katı, steril.(5)
مترجم محترم بدون توجه به بار علمی- تخصصی واژهها، چنین آورده است: «همیشه محکم، قطعی و استریلیزه» (ص 21)
از نادرستی ترجمهی «hep»(در اینجا به معنای کاملن) به «همیشه» و شگفتانگیزی وجود کلمهی «استریلیزه» در این متن که بگذریم، عدم احاطهی مترجم به حالوهوای متن، ترجمه را فرسنگها از مقصود نویسنده دور ساخته است. کافی بود مترجم محترمه از چنین معادلهایی بهره بگیرد که در متون سیاسی، معمول و جاافتاده است: تمامیتخواه، خشن و سترون و بیانعطاف.
اختلال در انتقال فضای داستان از زبان مبدأ به مقصد با همین بیدقتیهای جزیی آغاز میشود. مثلن آنگاه که نویسنده سعی دارد نارضایی شدید یکی از شخصیتهای داستان را از سیگار بیان کند طبعن چنین جملهای اهانتآمیز در دهان او میگذارد:
Ya anne, söndürsene şu mereti(4)
که معنایش چیزی در این حد میشود که «مادر، محض رضای خدا خاموش کن آن لعنتی را». اما اگر مترجم از آن جملهی تند این عبارات ملایم را بسازد: «آه مامان این سیگار را خاموش کن...» (م، 21) بخش مهمی از فضا و حتا معنای متن از دست خواهد رفت.
بیدقتی در خوانش متن
مترجم محترم، گاه از سر بیدقتی کلمهای را با کلمهای مشابه اشتباه گرفته و در نتیجه ترجمهای فرسنگها دورتر از آنچه در اصل بوده به دست میدهد و خوانندهی بختبرگشتهی فارسیزبان را گیج میکند. مثلن در این جمله:
Burjuva sofralarda onca kelam ve ikram.(5)
کلمهی «onca» را که به معنی «آنقدر» است با «once» که به مفهوم «پیش» میباشد اشتباه گرفته و اینگونه موجب قلب معنای جمله میشود:
«در این سفرههای بورژوایی، ابتدا کلام و بعداً اکرام» (م، 19)
اما مقصود اصلی نویسنده:
در این محافل بورژوایی برای همدیگر تعارف تکهپاره میکردند
نمونهای دیگر:
Peri, o meşum akşama dönüp baktığında,(2)
کلمهی«meşum» (به معنای شوم) را با کلمهی «mesum» (به معنای معصوم) عوضی گرفته و چنین فاجعهای آفریده است:
«پری وقتی برمیگشت و به آن غروب معصوم میاندیشید» (م، 14)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«پری وقتی برمیگشت و به آن غروب شوم فکر میکرد...»
و باز نمونهای دیگر:
Büyük çabaydı doğrusu.(5)
که در اثر اشتباه در خوانش کلمهی çabaطبعن در ترجمهی این جمله اینگونه ناکام مانده است:
«درواقع دستوپا زدن و همهمهای بیهوده» (م، 20)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«بهراستی توان زیادی میطلبید»
ضعف مفرط مترجم در فهم زبان مبدأ تا بدانجاست که در این جمله:
Türk veya Kürt yahut Arap ya da Çingene, belki de hepsi birden(7)
کلمهی «Yahut» را که در زبان ترکی به معنی «یا آنکه» میباشد با کلمهی «Yahudi» عوضی گرفته، به این هم توجه نکرده که اسامی خاص با حروف درشت آغاز میشوند. در نتیجه ترجمهای نادرست به دست میدهد:
«ترک، یهود، عرب و یا یک کولی، شاید هم تمامیِ آنها با هم» (م، 23)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«ترک، کرد یا عرب، یا حتا یک کولی دورهگرد، بلکه همهی آنها با هم.»
همچنین است در موارد زیر:
Onun ifade edemediği dizeleri, şehrin semalarında daireler çizerek uçan beyaz bir kuş çığlıklar atarak söylemiş cümle aleme(28).
«حرفهایی را که او نتوانسته بود بر زبان آورد در مجالس سماع شهر در میان رقص با لباس سفید به کل عالم زده میشد» (م، 30)
که در اینجا سما (آسمان) را با سماع (رقص عارفانه) عوضی گرفته است!
اما مقصود اصلی نویسنده:
«کلماتی را که او نتوانسته بود به رشتهی سخن کشد، پرندهای سفیدرنگ که گرداگرد آسمان شهر به پرواز درمیآمد با جیغودادهای خود به همهی عالم رسانده بود.»
و باز نمونهای دیگر:
Atatürk ve ilkelerine(31)
در این جمله، کلمهی ilke(به معنای اصول) را با کلمهی ulke(به معنای کشور) اشتباه گرفته است و نتیجه اش این جمله شده که:
«آتاتورک و عرق ملی» (م، 34)
در حالیکه منظور نویسنده، آتاتورک و اصول و آرمانهای او بوده است.
و باز هم نمونهای دیگر:
çuvallar içinde denize atılırmış(27)
«و سلحشوران جوانمرد را به دریا میانداختند» (م، 29)
که در این جا نیز کلمهی çuvallar (به معنای گونیها) را «شوالیه» خوانده است
اما مقصود اصلی نویسنده:
«داخل گونیشان کرده و به دریا میانداختند.»
اشتباه جالبتر اینکه در جملهی زیر، گمان برده است اسم نویسنده، اسم کتاب است و بنابراین از اسم یک کتاب و یک نویسنده، نام سه کتاب را استخراج کرده و تازه به آتاتورک نسبت داده است که گمان نمیکنم در عمرش کتابی نوشته باشد!
Lord Kinross’tan Atatürk:Bir Milletin Yeniden Doğuşu(33)
«لرد کینروتان، سخنان آتاتورک، تولد دوبارهی ملت نوشتهی آتاتورک» (م، 37)
اما مقصود اصلی نویسنده:
کتاب «آتاتورک، تولد دوباره یک ملت» اثرِ لرد کین راس
این اشتباهات ویرانگر به همینجا ختم نمیشود؛ مثلن مترجم محترم در جملهی زیر:
Bunca değişim ve göç ve karışım yaşamış bir memlekette, kim çıkıp da yüzde yüz tek bir etnik kökenden geldiğini iddia edebilirdi ki(7)
کلمهی «göç» را که به معنی «مهاجرت و کوچ» است با «Güç» به معنی «نیرو و توان» عوضی گرفته و طبعن با ارائهی ترجمهای مغلوط، خواننده را گیج و سرگشته میکند. بگذریم از اینکه برخی خوانندگان که به ترجمههای بد عادت دارند، به راحتی از کنار جملههای بی سروته اینچنین میگذرند.
آیا این جمله «در مملکتی که اینقدر متفاوت و قدرتمند و قروقاطی زندگی کرده بود. در این مملکت که اینهمه در حال تغییر و بلبشوست، چه کسی میتواند ادعا کند که اصالتن ترکیهایست» (م، ص 23)
با جملهی زیر که منظور نویسنده بوده است، به لحاظ مفهومی، برابری میکند؟
«در کشوری که اینهمه تغییر، مهاجرت و اختلاط را تجربه کرده است، چه کسی میتواند ادعا کند که صددرصد از قوم و نژاد خاصی برخاسته است؟
فهم نادرست مفهوم جمله
عدم تسلط کامل به زبان مبدأ در موارد بسیاری کار دست مترجم داده است که به دو مورد از آنها اشاره میکنم:
نمونهی اول:
Belli bir eşikten sonra pek bir şey fark etmiyordu zaten - ha bir saat az olmuş, ha bir saat fazla; ha bir karmaşa az, ha bir deli fazla.(5)
این جمله را چنین ترجمه کرده است: «بعد از گذشت مدتزمانی خاص دیگر فرق چندانی نداشت که یک ساعت بیشتردر ترافیک بمانی و یا کمتر» (م، 14)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«آب که از سر گذشت، چه یک ساعت کم چه یک ساعت زیاد؛ دیگر چه فرقی میکند شلوغی کم باشد یا دیوانگی زیاد!»
نمونهی دوم:
Bir de şu sahte-gerçek meselesi vardı tabii.(5)
این جمله را چنین ترجمه کرده است: «ولی این حقیقت تلخ کاملا وجود داشت» (م، 20)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«البته اصل یا تقلبی بودن مارکها هم برای خودش مسألهای بود.»
آنچه در این بین نادیده گرفته میشود، حقوق خواننده است که باید این جملات بیربط با متن را بخواند و گیج شود!
فهم کاملن برعکس جملهها
نکتهی جالب و توجیهناپدیر، وفور جملاتیست که در ترجمه به معنای کاملن برعکس آمده است. به برخی نمونهها اشاره میرود:
نمونهی اول:
Az biraz hareketlendi trafik.
که ترجمه شده است: «ترافیک تکان نمیخورد» (م،15)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«ترافیک کمی تکان خورد.»
نمونهی دوم:
dünyanın en kötüsü seçilmişiz
که ترجمه شده است: «استانبول اولین کشور انتخاب شده» (م،16)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«استانبول به عنوان بدترین شهر، انتخاب شده است.»
نمونهی سوم:
Adamın durumu sıra dışı bir şey değildi Türkiye ölçülerinde(5)
که ترجمه شده است: «در ترکیه ثروت این فرد چیزی غیرعادی به شمار میآمد» (م، 19)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«با معیارهای ترکیه وضعیت این شخص چندان غیرعادی نبود.»
نمونهی چهارم:
Olay kulağına geldiğinde sultan tepki göstermemiş. (27)
که ترجمه شده است: «وقتی جریان به گوش سلطان رسید واکنش نشان داد.» (م، 29)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«وقتی جریان به گوش سلطان رسید عکسالعملی نشان نداد.»
نمونهی پنجم:
çok da şaşırmamak gerek bu duruma (28)
که ترجمه شده است: «و این بسیار عجیب بود» (م، 30)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«جای شگفتی نیست»
نمونهی پنجم:
Aile zengin olmadığı halde -her türlü servet izafidir zaten, zamanın ve
mekanın ölçülerine göre- Peri kendini bir şeylerden mahrum hissetmeden büyümüştü.(29)
که ترجمه شده است: «خانوادهی نعلبنداوغلو زیاد متمکن نبودند و هر گونه خرج اضافی برایشان نامقدور بود. و به این دلیل، پری به اجبار میبایست از خیلی از خواستههایش چشم بپوشد» (م، 31)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«خانوادهی نعلبنداوغلو چندان ثروتمند نبودند - البته ثروت بر پایهی معیار زمان و مکان، مفهومیست نسبی - با اینحال، پری بدون احساس محرومیت از چیزی، بزرگ شده بود.»
حذف
مترجم محترم گاه کلمات و عباراتی را عمدن یا سهون حذف کرده است که موجب از دست رفتن مقصود مؤلف شده، ضربهای جدی به فضای داستان وارد میکند:
نمونهی اول:
İstanbul’un orta ve üst sınıf kimi hanımları, taklit mal alırken görülmemek için Kapalıçarşı ve çevresindeki şaibeli dükkanlara gitmek yerine, dükkan sahiplerini evlerine çağırırdı.
که ترجمه شده است: «زنهای اشرافیِ استانبول به جای رفتن به بازار قدیمیِ - کاپالیچارشی - و خرید از آنجا، مغازهدارها را به خانههاشان دعوت میکردند» (م، 20)
در این ترجمه، کلمات مهم و تعیین کنندهای همچون: taklit mal و çevresindeki şaibeli dükkanlara، orta ve üst sınıf حذف شده است که نقش اساسی در القای منظور نویسنده دارند. دقت در ترجمهی درست این جمله، بیانگر لطمهایست که در این میان به کلیت داستان میخورد. مقصود اصلی نویسنده این بوده است:
«زنهای به اصطلاح طبقهی متوسط و بالای استانبول برای اینکه در حال خرید اجناس فِیک و تقلبی از قاچاقفروشهای اطراف «بازار قدیمی سرپوشیده» (کاپالیچارشی) دیده نشوند، به جای رفتن به آنجا، مغازهدارها را به خانههاشان میآوردند.
نمونهی دوم:
İstanbul’un mebzul sayıdaki sokak kedileri için çantasında mama taşır, hatta zaman zaman masraflarım kendi cebinden karşılayarak onlan kısırlaştırır,(2)
که ترجمه شده است: «برای بچهگربههای دورافتاده از مادرشان که در کوچههای استانبول آواره بودند، همیشه شیشهشیری توی کیفاش داشت. خیلی مواقع هزینهی این کارهایش را از جیب خودش میپرداخت» (م، 12)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«همیشه در کیف خود، برای لشکر گربههای ولگرد استانبول، شیشهشیری داشت؛ حتا بیشتر وقتها هزینهی عقیمسازی آنها را از جیب خودش میداد.»
نمونهی سوم:
Bazen bir kova sabunlu su alıp sokakları, meydanları, devlet binalarını, bilhassa TBMM çatısı altında kavga edenleri ve hatta eli değmişken, elalemin kem dilini yıkamak geliyordu içinden.(3)
که ترجمه شده است: «برخی اوقات دوست داشت یک قالب صابون و یک سطل آب بردارد و دست و صورت کسانی را بشوید که در خیابانها و کوچهها دعوا میکردند و زخمی میشدند» (م، 13)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«بعضی وقتها دلش میخواست یک سطل آب و صابون بردارد و دست و صورت کسانی را بشوید که در کوچه و خیابان، میادین، ساختمانهای دولتی و بهویژه زیر چتر مجلس کبیر ملی ترکیه، دعوا میکردند.»
نمونهی چهارم:
Arkadaki arabalar, olup bitenden habersiz, bir an evvel gitme hevesiyle deli gibi komalarına bastılar(7)
که ترجمه شده است: «ماشینهای عقبی بیاطلاع از آنچه سر پری آمده پاهاشان را روی پدال گاز فشردند» (م، ص24)
در این ترجمه، علاوه بر اینکه فعل «بوق زدن» را که در متن ترکی آمده، به «گاز دادن» تبدیل کرده، یک جمله را به کل حذف کرده است: «برای اینکه زودتر چراغ را رد کنند.» به عبارت دیگر مقصود اصلی نویسنده چنین بوده است:
«ماشینهای عقبی بیخبر از اتفاقی که افتاده، برای اینکه زودتر چراغ را رد کنند، دیوانهوار دستشان را گذاشتند روی بوق ماشینهایشان.»
فارسیخوانی کلمات ترکی
از آنجا که در زبان ترکی استانبولی کلمات دخیل بیشماری از فارسی و عربی و زبانهای دیگر وجود دارد، که لزومن در معنای اصلی آن به کار نمیروند و مشمول قاعدهی تحول معنایی شدهاند، بعضی از مترجمان فارسیزبان در فرایند برگردان آن کلمات به فارسی به خود زحمت نمیدهند ببینند این کلمات آیا در زبان ترکی معنای دیگری دارند یا نه؛ بدین لحاظ آن واژگان را در همان معنایی که در زبان فارسی یا عربی استعمال میشود ترجمه میکنند و حتا از سیاق جمله نیز ناهمگون بودن آن مفهوم را در نمییابند. مثالهای فراوانی از این دست میتوان برشمرد. برای نمونه در جملهی زیر کلمهی izafi (اضافی) که در زبان ترکی به معنای «نسبی» به کار میرود، به دلیل پیشگفته، موجب اشتباه شده است و در نتیجه جملهای کاملن بیمعنی از آب درآمده:
her türlü servet izafidir zaten(29)
که ترجمه شده است: «هر گونه خرج اضافی برایشان نامقدور بود» (م، 31)
اما مقصود اصلی نویسنده:
«ثروت به هر صورت مفهومی نسبیست.»
نمونهای دیگر:
Peri, telaşla yana döndü.
که ترجمه شده است: «پری با تلاش زیاد لاین خود را عوض کرد» (م، ص23)
غافل از اینکه کلمهی « telaş» در زبان ترکی به همان معنای تلاش فارسی نیست و بیشتر در مفهوم هیجان و دستپاچگی به کار میرود.
اما مقصود اصلی نویسنده:
«پری با دستپاچگی و عجله به پهلو چرخید.»
و اما سخن آخر
همچنانکه به خوبی مشهود است، در باب ترجمه از زبان ترکی به فارسی، نه تنها پرکاری باعث نیکوکاری نشده، بلکه مسبب ظهور ترجمه هایی اینچنینی شده است که تنها در کمتر از چهل صفحهی آن قریب به شصت غلط فاحش میتوان یافت!
بنابراین باید در شمول عامّ این قاعده که «کار نیکو کردن از پر کردن است»، تردیدی جدی روا داشت و به این قول اعتماد و اطمینان کرد:
لاف از سخن چو دُر توان زد
آن خشت بود که پُر توان زد