معرفی و بررسی رمان های آبلومولوف و تنهايي پر هياهو
مهدی قربان نیا
نویسنده : مهدی قربان نیا
تاریخ ارسال :‌ 22 شهریور 99
بخش :
معرفی و بررسی رمان های آبلومولوف و تنهايي پر هياهو
مهدی قربان نیا


معرفي و بررسي كتاب آبلومولوف از ايوان گنچارف

رمان آبلوموف اثر ایوان الکساندرویچ گُنچارف یکی از مهم ترین آثار او و همچنین مهم ترین آثار ادبیات روسیه به شمار می رود. این رمان با بوجود آوردن تحولی در رآلیسم روانشناختی به ادب روس کمکی شایان توجه کرده است و از این جهت می شود او را مشوق خیلی های دیگر از جمله داستایوفسکی دانست.
 رمان ما را در طول 835 صفحه با خود به سفری دراز می برد که در آن اتفاقی جالب توجه رخ نمی دهد. از حیث سبکِ نوشتار، متنی ساده و روان و جاهایی بازیگوشانه را داریم که کاملا تابع شخصیتِ داستان است. از حیث ساختار هم با یک ساختارِ خطی و همان ساختار هرمی رمان کلاسیک، و طرحی خوش تراش با آغاز و میانه و پایان و استفاده از تکنیک های معمولِ داستان نویسی طرف هستیم که اینها همه برای مخاطبانی که به ساختارِ رمانِ مدرن با دخالتِ کم راوی و ساختاری پر تشویش عادت کرده اند و بخصوص برای خواننده ی امروزِ ایرانی که به کم خواندن عادت کرده است، خبری خوش نیست. کار تا جایی پیش می رود که حتی خوانندگانِ نسلِ جوانِ دوره ی خود نویسنده هم این رمان را ملال انگیز می دانستند. جین هریسن در این رابطه اینگونه می نویسد" گنچارف بی شک می خواسته است مقاله ای بنویسد و نتیجه ی کارش داستانی بزرگ شده است
گونه ی شخصیت آبلوموف به عنوانِ کهن الگویی که از اوایل قرن 19 با داستان های گوگول و پوشکین و تورگنیف وارد ادبیاتِ روسیه شد، انسانی است بی درد و بی اراده که از ضعف نفس رنج می برد. بخش اول داستان به کلی به توصیف آبلوموفی می پردازد که روی کاناپه ای لمیده و کاری نمی کند.  شاید برایتان سوال پیش بیاید که چرا باید به تماشای او بنشینیم؟ جواب: چیزی که خواننده ی ژرف بین را تا به آخر با رمان همراه می کند همان شخصیت اصلی است و مفهومی که از طریق او به ادب و فرهنگ جهان اضافه شده یعنی"آبلومویسم". "آبلومویسم" واژه ای است که توسط خود نویسنده ابداع شده و بین اهل ادب و قلم سراسر دنیا واژه ای است آشنا. این واژه خصوصیات تنبلی و بی دردیِ درمان ناپذیری را به تصویر می کشد که می تواند حتی از خصوصیات ملی یک جامعه در آید. شخصیتِ آبلوموف به راستی نمونه ای از همه ی ما آدمیان است، ما با او همراه می شویم، با صمیمیتی خالصانه به حرف هایش گوش می دهیم و با او روی کاناپه ای لم می دهیم، اما در پایان چیزی درون مان تغییر کرده. چیزی که به ما می گوید: من هم فرقی با او ندارم. برای روشن تر شدن این نکته، بخشی از مقاله ی دابرولیوبوف، منتقد و فیلسوف روسی به نام "آبلومویسم چیست" را با هم می خوانیم:

"وقتی کارمند عالی رتبه ای را می بینم که از پیچیدگی و معضلات نظام اداری شکایت می کند، از دور داد می زند که آبلوموف است. وقتی یک افسر ارتش را می بینم که شکایت دارد از اینکه رژه رفتن کاری خسته کننده است و جسورانه استدلال می کند که قدم آهسته عملی بی فایده است و مانند آن... کمترین شکی برایم نمی ماند که آبلوموف است. وقتی همراه تحصیلکردگانی هستم که با حرارت بسیار طرفدار تأمین احتیاجات بشرند و سال ها است که همان داستان های قدیمی(یا شرح ماجراهای تازه) را در خصوص رشوه خواری و اعمال خشونت آمیز و هر گونه قانون شکنی دیگر، با آب و تاب تمام و حرارتی کاستی ناپذیر نقل می کنند، علی رغم میل خودم حس می کنم که به آبلوموکا(محلِ تولد آبلوموف) رفته ام.
اینها را ساکت کنید. به آنها بگویید: " شما داد سخن می دهید که فلان و بهمان چیز بد است. قبول، ولی بگویید چه باید کرد..."


معرفي و بررسي كتاب تنهايي پر هياهو از بهوميل هرابال


این رمانِ پر ارزش با چهار مقدمه ی کوتاه از پرویز دوائی و مرتضی کاخی شروع می شود. رمان حولِ تگ گویی های شخصیتی به نام (هانتا) شکل می گیرد که سی و پنج سال است در کار خمیر کردن کتاب و کاغذ است و ناخواسته از این راه تحصیل یافته است و با متفکران زیادی آشنا شده است. در جای جای اثر از نویسندگان و فیلسوفان و شاعران فراوانی سخن به میان می آید که از آن جمله اند: گوته، کافکا، کامو، سارتر و ... این خود کافی است تا خواننده با حال و هوای رمان و خط فکری آن آشنا شود.
گفتم که رمان با چهار مقدمه شروع می شود. حالا چرا این مهم است؟ (تنهایی پر هیاهو) اولین اثر از بهومیل هرابال نویسنده ی چک است که به ایرانیان شناسانده می شود. پر واضح است که برای شناساندن نویسنده ای به یک ملت نیاز به مقدمه ای است که ما را با او و مملکتش و حالِ فکری اش آشنا کند. اما در 29 صفحه ی ابتدایی که به مقدمه اختصاص داده شده، گویی دیدگاهی پر از تعارف و تمجید جای چیزی را گرفته، مترجم مدام تکرار می کند که در جایگاهی نیست که راجع به این اسطوره سخن بگوید. پرویز دوائی در نوشتار سبک خاصی دارد و با همین سبک ما را به کوچه و پس کوچه های کشور چک می برد، به کلیسا ها، خیابان ها و میخانه ها، به بنا های معروف و خاطره انگیز برای مردمان آن مملکت و در کل تصویری از حال و هوای چک و زندگیِ پر فراز و نشیب نویسنده برایمان بوجود می آورد. اما همین و بس. حالا مشکل چیست؟ با نگاه کردن به این 29 صفحه و موضوع رمان که کاغذ و کتاب است خواننده به فکر فرو می رود. او با نوعی پیش داوری وارد جریان شده و در نتیجه خود را کوچکتر از آن می داند که بتواند حتی راجع به رمان فکر بکند. رمان با فلسفه ای اگزیستانسیالیستی در زندگی روزمره و طنزی تلخ پیش می رود و نویسنده با در آمیختن دانش کلاسیک و فضای سورئال به راستی هنر خود را نشان می دهد و همین ها و خیلی هنرمندی های دیگر در نوشتن به راستی این کتاب را ارزشمند می کنند. اما این که چرا شخصیت ما به این یأس رسیده و چه راه حلی برایش وجود دارد، مستلزم مطالعه ی تاریخ چک و همچنین جهان بینی آن مردمان و فلسلفه ی اگزیستانسیالیسم است. اما ما حالا شاید زیاده از حد از حرام کردن کاغذ می ترسیم که بخواهیم همچین کاری کنیم.
در مجموع رمان از دستانِ نویسنده ای تونا و بدون شک با دانش بسیار تراوش کرده و انسان را به فکر وا می دارد. و دقیقا مشکل از همین جا آغاز می شود. از آنجایی که در کشور ما این رمان در گردابِ توقیف و چاپِ دوباره _همان طور که در دیار خود نویسنده_فرو رفته، به نظر می رسد در این فضا راه برای سخن گفتن بی طرفانه  با نویسنده بسیار تنگ است، سخنی بدون شک پربار که در آن از او بپرسیم و بدانیم و بحث کنیم و در رابطه با سرنوشت انسان طرح هایی بریزیم و با او در میخانه ی محبوبش، آبجوی محلی نوش جان کنیم. این همه مستلزم مطالعه و تفحص در کار نویسنده و همچنین متفکران بزرگ جهان است که مسلزم گذار از مقدمه و دل سپردن به اصل کار است. نتیجه چه باشد، خدا می داند!

 

بازگشت