| مروری بر کتاب نوری نادیا و ولادیمیر آناهیتا برزویی |
|
|
نویسنده : آناهیتا برزویی تاریخ ارسال : 11 آبان 04 بخش : |
|
مروری بر کتابِ نوری، نادیا و ولادیمیر و دیگران
با تکیه بر نظریههای گئورگ لوکاچ
آناهیتا برزویی
از چند سالِ پیش به این سو یکی از پرسشهای مهّم در مطالعاتِ ادبی در کشور ما این بوده که چه رمانی و با کدام ویژگیها را میتوان مصداقِ «رمانِ تاریخی» دانست؟ ناگفته پیداست که این پرسش به سببِ انتشار رمانهایی برای ما مطرح شده است که به سبک و سیاقی نو ولی در بستر تاریخ روایت و نگاشته شدهاند.
البته پژوهشی درخصوصِ اصولِ رمانِ تاریخی همانقدر که اجتنابناپذیر مینماید، موضوع روز نیز هست. خاصه به این سبب که رمانِ تاریخیِ روزگارِ ما، به رغم قریحهی سرشاری که در آفرینش آنها به کار رفته، از بسیاری جهات هنوزهم متحملِ بازماندۀ میراثِ زیانآور و محو نگشتهای است که از انحطاطِ دورههای گذشته برجامانده است.
آنچه در این مقال به آن پرداخته خواهد شد نمایش چگونگیِ تأثیرپذیریِ رمانی است که در بستر تاریخ روایت میشود و سعی بر آن دارد که تحولاتِ عظیمِ اجتماعیِ روزگار نوین را در جریانِ شکلگیری، گسترش و زوالِ آن به نمایش بگذارد.
در واقع میتوان اذعان کرد که مسائل مطرح شده در رمانهای تاریخی چیزی جز بازتابِ دگرگونیهای اجتماعی- تاریخی نیست.
بدونِ شک نگارشِ هر رمان خصوصاً آن دسته از رمانهایی که در بسترهای تاریخی روایت میشوند با نگاهی به گذشته سعی بر ارتقای کیفیت زیست و زندگیِ انسانها دارد. بدین معنی که نویسنده از تاریخ گریزگاهی میسازد که بتواند آنچه در ذهن دارد گاه به طور مستقیم و گاه با قرنیهسازیهای تاریخی به رشتهی تحریر درآورد و داعیهی آن دارد که در این رهگذر ضمنِ ایجادِ روشنگری، بر تحولاتِ اجتماعی و تاریخی نیز صحه بگذارد.
نویسندگان متعددی در طولِ تاریخ ادبیاتِ جهان و نیز ایران به نگارش رمانهایِ تاریخی پرداختهاند. بهطورکلی دربارۀ این رمانها باید گفت که اکثریتِ آنها شخصیتهایی واقعی را از دلِ تاریخ برگزیدهاند و در واقع زندگینامهی آنان را نگاشتهاند. چهبسا نگارش این گونه رمانها در عصر و زمانِ خود موجبِ روشنگری بسیار و حتی رنسانس در زمینههای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شده است( ).
در واقع باید گفت که براساسِ نظریهی لوکاچ رمانهای تاریخی، نوعی تجربهی جمعی از تاریخ است و در آنها از سویی عنصرِ ملّی به معضلاتِ ناشی از دگرگونیهای اجتماعی پیوند میخورد و از سویِ دیگر افراد بیشتر و بیشتری از ارتباطِ میانِ تاریخ ملی و تاریخِ جهان آگاه میشوند.
این آگاهیِ فزاینده از خصوصیتِ تاریخی، رفتهرفته بر داوری دربارۀ شرایطِ اقتصادی و مبارزاتِ طبقاتی نیز اثر میگذارد.
به همین دلایل است که برخی از رماننویسان گرایش به سمتِ تاریخگراییِ آگاهانه دارند و حال و هوایِ تاریخی را گاهی در جهتِ مخالفتِ شدید با تبلیغاتِ غیرروشنفکری و اندیشههای واپسگرایانه برمیگزینند.
در برخی از رمانهای تاریخی که شخصیتهای انتخاب شده صرفاً تاریخی هستند، درامنویس حقِ هیچگونه دخل و تصرفی ندارد؛ زیرا اگر نویسنده واقعاً بخواهد شخصیتهایش را به صورتِ انفرادی و سرزنده به تصویر بکشد پس مهمترین سرنخها و راهنماییهایِ خود را در واقعیتهای تاریخی خواهد یافت و نفوذِ او به درونِ تاریخ هرچه عمیقتر باشد، از عهدهی چنین کاری بهتر برخواهد آمد.
آنچه که تاریخ به نویسنده میدهد حوادث است. در واقع آنچه انسانها انجام دادهاند، آنچه اندیشیدهاند، احساسهایی که با نیات، اهداف، پیروزیها و ناکامیهای آنها همراه شده و گفتگوهایی که بهوسیلهی آنها تمایلات و خواستههای خود را بر تمایلات و خواستههای دیگران تحمیل کرده و به کمکِ آنها خشمِ خود را آشکار نمودهاندو اندوهِ خود را بیرون ریخته و در یک کلام، بهوسیلهی آنها فردیتِ خویش را آشکار ساختهاند، اینها را تاریخ در سکوت پشتِسر میگذارد ولی رماننویسِ تاریخی در حیطهی عملِ خویش به رمزگشایی و شکستنِ این سکوت میپردازد و راه را برای جاری شدنِ تاریخ در طولِ زمان میگشاید و مخاطبانِ خویش را در جریانی سیال وادار میکند که هم در گذشته و هم در اکنون به سیلانِ روح و روانِ خویش بپردازند.
لیون فویشت ونگر( ) در جایی گفته است:" وقتی میخواهم موضوعی امروزی را در لباسِ تاریخی عرضه کنم، جنبههای منفی و مثبت وارد گود میشوند. گاه نمیتوانم بخشهای خاصی از طرحِ کلّیام را آنطور که میخواهم تلخیص کنم؛ آنها رها شده در جامعهی امروزینِ خود به صورتِ مادّهی خام، گزارش، تأویل، تأمل و تفکر باقیمیمانند و تصویری از آنها به وجود نمیآید؛ یا اگر از یک محیطِ امروزی استفاده کنم میدانم که به انجامی نمیرسد. چیزها در حالِ دگرگونیِ مدامند؛ این که یک تحول امروزی در کجا و تا چه حد میتواند انجام یافته تلقی گردد، همواره باید به دلخواه باشد.
علاوه بر آن دورانِ بسیار پرآشوبِ ما به سرعت همهی آنچه را امروزی است به تاریخ تبدیل میکند، حال اگر محیطِ امروز در هر حالت در عرضِ پنج سال به تاریخ تبدیل شود پس اگر بنا باشد من نیز درونمایهای را انتخاب کنم که امیدوار باشم که طیِ پنج سال بازهم زنده خواهد ماند، چرا نباید محیطی را برگزینم که مطابقی میل به گذشته برگردد."
از این سخنان درمییابیم که زمان به سرعت در حالِ دگرگونی است و درامنویسانی که بستر تاریخی را برای روایت انتخاب میکنند در واقع دارای هوشمندی و درایت هستند زیرا کلامِ آنها هیچگاه رنگ و بویِ کهنگی نمیگیرد و هماره در بستر تاریخ جریان دارد و ضمن روشنگری به زیستِ متعالیِ خود ادامه میدهد.
ولی آیا رمان مصطفی انصافی یک رمان تاریخی است یا خیر؟
آنچه در پاسخ به این سؤال میتوان مطرح کرد این است که هدف نویسنده بیشتر آفریدنِ یک رمان بوده است تا یک اثر تاریخی یا انتقادی. بدیهی است که در این رمان برخی حوادث واقعیاند و حتی بسیاری از وقایع در حافظهی تاریخی و خاطرات مردم باقیمانده است. نویسندهی این رمان کوشیده تا با بهرهگیری از بستر تاریخ، به عناصر واقعی چنان نظمی دهد که حسی از کشف گام به گام و رُشدی طبیعی را که لازمهی رُمان است القاء کند.
در واقع در مطالعهی این رمان، خواننده نباید به دنبالِ دانشاندوزیِ تاریخی و یا کشف و شهود باشد.
اتکاء نویسنده به واقعیتهای تاریخی و انتخابِ سال بحران زایی، چون 1322 شمسی، مطابق با 1943 میلادی آن هم در تهران نشان از خلاقیت وی دارد. آنچه که نویسنده در این رهگذر به دست آورده در واقع آزادیِ عملی است که با بهرهگیری از مواد و مصالحِ تاریخی؛ توانسته رمانی غیرتاریخی را ولی در بستر تاریخ روایت کند.
شناختِ نویسنده از تیپها و شخصیتهایی که در زندگیِ عمومی حضور دارند آنقدر کافی است که بتواند در عین این که از واقعیتِ امرِ نمونهوار، فاصله نگرفته از تخیّل خود نیز بهرهی کافی ببرد. بیشک انصافی چنان که باید و شاید با نفس زندگیِ انسانها آشناست که بتواند موقعیتهایی را در مخیلهی خود پرورش دهد که در آنها عمیقترین حقایق، روشنتر و درخشندهتر از آنچه در خودِ زندگیِ تاریخی در آن دوران پدیدار شده، آشکار شوند.
در واقع باید گفت که انصافی بستر تاریخ را برای روایتی نهچندان تاریخی انتخاب کرده و عمداً به وقایع تاریخی به طور مطلق نپرداخته است تا بتواند بیشتر به درون انسانها راه یابد و در این رهگذر مفاهیمی طبیعی مانند عشق و انتقام و… را نشان دهد. نویسنده بر این نکته واقف شده است که «سرسپردن» به واقعیتها، جایگزینِ بیمقداری است برای الفتی که نویسندۀ رئالیست با زندگیِ تاریخی مردم دارد.
از این روست که قلم نویسنده آزادیِ بیشتری یافته تا بتواند شخصیتهایی را ساخته و پرداخته کند که گرچه واقعیت ندارند ولیِ واقعی هستند و مخاطب میتواند ضمن غوطهور شدن در آن دوران تاریخی با شخصیتها همذاتپنداری کند.
در واقع باید گفت که انصافی در رهگذر نگارشِ این رمان، باجی به تاریخ نپرداخته است و فقط موضوع را در بستر تاریخ پرداخت کرده است. آنچه که در نوع نگارش این رمان قابل تأمل است نوعی «خودانگیختگیِ ذهنی» در تلقیِ تاریخیِ نویسنده است. رمان انصافی از نمونههای بازگشت به نگرشِ روشنگری است. در شرایط اجتماعی و ایدئولوژیکِ دورانِ تاریخیای که نویسنده برگزیده؛ او کماکان موضعی استوار در برابر گرایشهای واپسگرایانهی زمان و زمانهی خود اتخاذ میکند.
شوخ طبعیهای او در طول رمان، زمانی به طور حقیقی به ثمر نشسته است که او مضمونهای اصلی را در گذشته بازیافته است.
نحوۀ استفادۀ نویسنده از زبان، تناقضِ موجودِ میانِ کوته فکریِ زنندۀ برخی از شخصیتها را با پیش پا افتادگیِ روایتها نشان میدهد. (نوری)
او در زبانِ داستان نوعی تفرعن و تکبر را که در عقاید، احساسات، نقل قولها، دیالوگها و رفتار مردم موج میزند به خوبی نشان داده است. مانند شخصیتهای شجاعِ متعلق به آن زمان و اعمالِ دلیرانۀ آنها که پیوسته با زبانِ جاندار باعث رنجشِ خاطرِ حُکامِ مستبد و کوته فکر در تمامی زمانها میشود و خواب آنان را آشفته میسازد. (نادیا، ولادیمیر، موسیو، ماتیلدا، اکبر، واگنر، شاپور، اشرفی، صنم، شاهیده و دیگران) .ترسِ تنگ نظرانۀ حاکمان در دورانِ تاریخیِ این رمان و مقاومتِ گاهی بزدلانه و تردیدآمیز ستمدیدگان که گاه جسارتشان با غروری آمیخته به هراس در طولِ رمان به عمد ستوده شده تمامِ آن چیزهایی است که در طولِ تمامیِ ادوارِ تاریخی وجود دارد و زنده میماند.
فضایِ بر ساختهی انصافی از شهر تهران نشانگر، دست و پازدنهایی هدفمند بر علیه بیعدالتیهایی است که توانسته با نمایش تضادها به طغیان خفتهای که هماره در دلِ این شهر نفس میکشیده دامن بزند. طغیانی که قابلیت قرنیهسازیِ تاریخی در تمامیِ ادوار را دارد.
انتخاب شخصیتهایی که بدونِ تردید در هر زمینهی تاریخی زیست میکنند مانند نوری که جاسوسی سفیه است و نادیا که زخم خوردهای دانا است و در طولِ زمان به جاسوسی نیمه نادان بدل میشود، ولادیمیر که زخمهایش را از انقلابی کمونیستی در کشوری بیگانه در چمدانی پر از خاطره جمع میکند و به کشوری میگریزد که خاطرۀ جمعیاش زخم خورده است و شباهتهای این دو در طولِ پردازش رمان آشکار میشود. شباهتهای یک انسان به یک مکان و رقمخوردن سرنوشتی بیبدیل برای هر دو که همانا رهایی است که برای ولادیمیر در مرمره محقق میشود و برای تهران در دورانهایی که بعدها خواهد آمد؛ البته همراه با عشق و شوری که در بطنِ هر دو نهفته است هم تهران و هم ولادیمیر!
انصافی رمانش را در پنج ماه از مرداد سال 1322 شمسی تا آذر همان سال روایت میکند و نقطۀ عطف وقایع تاریخی آن دوران کنفرانس تهران و نشست نامیمونِ سرانِ دولتهای متفقین در تهرانی است که گرچه بیطرف مانده امّا با یورش قشون طرفینِ درگیر جنگ، نهتنها درگیر جنگ و یورش و قحطی و… ناخواسته شده بلکه حتی منافع و مقاصد خود و مردمش را به گوشهای رانده است. نویسنده در طول رمان قصهگوییِ شهرزاد گونهاش را حفظ میکند و با ایجاد تعلیقات به جا و بهرهگیری از فُرمی جاندار توانسته است این تعلیق را تا پایان رمان حفظ کند.
ساختنِ شخصیتهایی که در یک گوشهی این جغرافیایِ نهچندان پهناور، سرنوشتشان به هم گره میخورد و هریک به نوبهی خود و با ارادۀ نویسنده در زمانی مقتضی به گرهگشایی میپردازند از نقاطِ قوتِ رمان است.
همانگونه که گذشت بهرهگیری از بسترِ تاریخ برای روایت ضمنِ اینکه نشانگرِ هوشمندی نویسنده است بلکه این آزادیِ عمل را به او داده که از برخی عبارات، اصطلاحات، جملات، اندیشهها و تفکرات و… بهره بگیرد بدون آنکه رنج کشیده شدنِ تیغ را بر جانِ کلمات حس کند. -که البته بعید نیست آنچه مخاطب میخواند بسیار با آنچه که نویسنده قبل از چاپ نگاشته متفاوت باشد- امّا باید گفت صراحت و وضوح در بیان دیدگاهها و طرح موضوع در قالب دیالوگها باعثِ اشتیاقِ مخاطب میشود و به او این احساس را میدهد که کلمات در رمانِ انصافی کمتر آزار دیده و رنج کشیدهاند.
نویسنده گرچه موضوعاتی مانند جاسوسی، عشق، انتقام، جنگ، ترس و هراس، قحطی، مهاجرت اجباری و… را برای رمانش برگزیده است امّا این موضوعات همانند شخصیتها و تیپهایی که میسازد، همه مانند نقشی بر آب گاهی پدیدار میشوند و گاهی پنهان؛ درست به سانِ سرنوشتِ حیرتآور انسانهایی که در برخی از بُرهههای تاریخی زندگی میکنند و سرنوشتی این چنینی دارند. اینجاست که قرنیهسازیهای تاریخی در ذهن مخطاب شکل میگیرد و میتواند در اکنون؛ خود را به جایِ هریک از شخصیتهای داستان قرار بدهد و سرنوشتی مانند آنان را طلب کند. آزادی و رهایی (چون ولادیمیر و صنم) و مرگِ محتوم (چون نوری و دیگران) و یا تنهایی و ادامۀ رنج (چون نادیا)!
توانمندی نویسنده رمان نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران در همینهاست که گفته شد، اینکه انسان امروز میتواند سرنوشتِ خود را به تماشا بنشیند و درنهایت متوجه این امر شود که در چه بزنگاهی میتواند همان اعمال را مرتکب شود و یا آن گفتارها را بر زبان براند.
از دیگر ویژگیهایِ زبانی و ساختاریِ این رمان این است که در بخشی از فصلها مانند فصلِ معرفیِ نوری که جاسوسی طمعکار، ابله و قربانی است، لحنِ روایتگر هم به شخصیت نزدیک میشود. نویسنده در جایی که از زاویهی دید سوم شخص به «نوری» مینگرد راوی را هم زبان و هم لحن با نوری درنظرگرفته است و همین امر باعثِ دیگرگونگی درلحن و زبانِ داستانیِ انصافی با دیگران میشود.
همین لحن و زبان است که البته در بخشهای دیگر رمان به شخصیتها و فضا امکان گسترش و وسعتِ بیشتری میدهد.
بهرهگیریِ انصافی از بینامتنیتهای مختلف از جمله کتاب مقدس (مزامیر) والاهگانِ انتقام آیسخولوس (آخرین بخش از سهگانهی اورستیا) و نمایشنامهی باغِ آلبالو نوشتهی آنتوان چخوف گرچه نشانهی تسلط وی بر ادبیاتِ جهان است امّا شاید بتوان گفت که درنهایت نتوانسته است خدمتی مؤثر به پیشبرد داستان بنماید. چهبسا خواندن رمان بدونِ این بینامتنیتها روانتر، آسانتر و دلنشینتر است.
در مجموع باید گفت که رمانِ نادیا، نوری، ولادیمیر و دیگران همچنان که از نامِ چند تکهاش برمیآید رمانی چند تکه و البته چند لایه است. رمان در مورد شخصیتهایی که در طولِ تاریخ به دلیل خودکامگیِ سردمدارانِ نالایق و خود رأی، شکسته و تکهتکه شدهاند و شکستههای آنها مانند یک چینی بند زده در یک جایِ دیگر تاریخ خودنمایی میکند و چهکسی است که بتواند ادعا کند که چینیِ بند خورده با آب طلایِ داستان ،گرانبهاتر از اصلِ آن نیست؟!
شخصیتهایِ داستانِ انصافی را بارها و بارها میشود با رویکردهای روانشناسانه، جامعهشناسانه، سیاسی و حتی اقتصادی و… مورد خوانش قرارداد. این نکته میتواند بیانگر این باشد که شخصیتها خاصیت منشوری دارند که از هر طرف به آنها نوری تابانده شود میتوانند جلوهای متفاوت پیدا کنند، اهدافِ متعالیِ مصطفی انصافی و تلاشِ او برای نشاندادن جلوهای از ادبیاتِ تاریخی ارزشمند است و قطعاً از نظر مخاطبان دورنمانده و نخواهد ماند.
کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران در 337 صفحه و در نشر چشمه به چاپ رسیده است و بعد از رمانِ تحسین شده و ارزشمندِ تو به اصفهان بازخواهی گشت، در زمرۀ رمانهایی است که باید خوانده شود.