"لئونارد کوهن "؛برگردان : مسلم ناظمی | |
نویسنده : مسلم ناظمی تاریخ ارسال : 3 مهر 89 بخش : |
![]() |
شعرهایی از
لئونارد کوهن
1
نابغه
به خاطر تو
يهودي "گتو" ميشوم
و ميرقصم
با علامت سپيد
بر بازوهاي درهم پيچيدهام
وزهر،
در سراسر شهر
نشت ميكند
به خاطر تو
يهودي مرتد ميشوم
و با كشيش اسپانيول
از عهد خون در تلمود ميگويم
و از مخفيگاه استخوانهاي كودك
به خاطر تو
ربا خوار يهودي ميشوم
و پادشاه پير از خود راضي را
كه به شكارميرود
ورشكست ميكنم
و پايان ميدهم
اين سير را!
به خاطر تو
يهودي "بردوي" ميشوم
در تماشاخانهها
بر مادرم ميگريم
و جنسهاي حراجي را
زير پيشخوان
آب ميكنم
به خاطر تو
پزشك يهودي ميشوم
و تمام سطلهاي زباله را
به دنبال تكهاي از مردي خويش
ميجويم
تا باز بخيهاش زنم
به خاطر تو
يهودي "داخائو" ميشوم
و دست به سينه
در آهك ميخوابم
با آماس دردي
كه ذهن هيچ كس را
ياراي درك آن نيست!
2
بانويم ميتواند بخوابد
بانويم ميتواند
بر يك دستمال هم بخوابد
يا اگر پاييز برسد
روي برگ خشك از درخت افتاده
خودم شكارچيها را ديدهام
كه در چين پيراهنش زانو زدهاند
و او به خواب خود هم راهشان نميدهد
اندوه ديرپا
تنها بضاعت آنهاست
من آستر جيبهايم را بيرون كشيدم
به دنبال دستمالي
يا برگي
3
شعر
از مردي شنيدهام
كه قشنگ حرف ميزند
و حتي اگر نامش را بگويد
زنها خود را تسليمش ميكنند
اگر در كنار تنت خامونش نشستهام
و سكوت مثل غدهاي بر لبهامان ميشكفد
از آن است كه ميشنوم
مردي از راه پله بالا ميآيد
و پشت در گلو صاف ميكند.
4
هايكوي تابستاني
سكوت
و سكوتي ژرفتر
وقتي جيرجيركها
دودل ميشوند.