شعری از ﻋﻠﻲﺭﺿﺎ ﻧﻮﺭﻱ
نویسنده : ﻋﻠﻲﺭﺿﺎ ﻧﻮﺭﻱ
تاریخ ارسال :‌ 25 شهریور 95
بخش :
شعری از ﻋﻠﻲﺭﺿﺎ ﻧﻮﺭﻱ

بعد از قلب زنی بالای سی سال
سه جا ﻣﻲشود زندگی کرد
درون سنگ
آدم ﻣﻲتواند جل و پلاسش را جمع کند
برود داخل سنگی
و باقیماﻧﺪﻩی عمرش را ﻫﻤﺎﻥجا کنار ﻗﻂﺮﻩی آبی
و سنگانگی سنگ بگذراند
زندگی درون سنگ آدم را گِرد ﻣﻲکند
درون سنگ اگر بادی بوزد از تو وزیده
درون سنگ هیچ انتخاباتی برگزار ﻧﻤﻲشود
و درون سنگ همیشه چند انگشت نامریی برای پوشانیدن تنهاییت آماده است
برای خنداندن من کافی است
ﭼﻬﺮﻩی واقعیت را نشانم دهی
هم ﻣﻲخندم
هم گریه ﻣﻲکنم
هم تنها ﻣﻲشوم
دارم تبدیل ﻣﻲشوم
احتیاج به ﻟﻚ بینی یاﻓﺘﻪام
مرا بیاب
مرا بیاب
و شرح سودی از حافظ را بکش از من بیرون
برای خمیدن درون سنگ
اول یک نفس عمیق
بعد خوابیدن به شکل گربه
بعد لک بینی
بعد وقتی باد ﻣﻲوزد
دو چشم ماهی پیدا ﻣﻲشود در آدم
و بعد احتمالا کسی دست به اجزای آدم برده این وقت شب
و افسردگی نوشیده تا خرخره
و صبح
درون سنگ مدرﺳﻪها برای همیشه تعطیل است
درون سنگ شرافت آب بعد از چند روز ﻳﻘﻪی تو را خواهد گرفت
و تو کبود خواهی شد
درون سنگ
صحرایی خوابیده که با اولین سرﻓﻪات بیدار خواهد شد
و سنگ را فرا خواهد گرفت
بیرون از سنگ صدای استغاثه ﻣﻲآید
مرحوم مهرداد بهار ﺳﻨﮓشناس خوبی بود
و ﻳﻚروز عصر که ﻧﻔﺲهایش قصد بالا آمدن نداشت
رفت
و کثافت جهان را برای من و تو گذاشت
زنان بالای سی سال ﻣﻲفهمند
یک عشق ممنوﻋﻪی پنهانی
ﭼﻪﻗﺪر زن را جوان نگه ﻣﻲدارد
ﭼﻪقدر


بعد از قلب زنی بالای سی ساله
دو جا ﻣﻲشود زندگی کرد
در اولترافورد
آلن رنه فیلمی بسازد با عنوان شیاطین سرخ
که در اولترافورد خانه کرﺩﻩاند
و همین ابلیس خودمان
ﭼﻬﺮﻩی واﻗﻌﻲاش را از صورت خدا پس بگیرد برود کنار دیرک بایستد و فکر کند آیا ﻣﻲشود از میان این همه تماشاچی که برای شیاطین جیغ ﻣﻲکشند یکی خدا باشد
نه
واقعا ﻣﻲشود میان جمعیت یکی بلند شود فریاد بزند: من خدام
و البته زنی زیبا باشد
تقریبا بیست و هفت هشت ساله / بلوند / 173 قد / کمر باریک که قبلا فقط یکبار ازدواج کرده باشد
نام قلب مرا غیر از گوﺟﻪفرنگی به هر اسمی خواستی صدا کن
مرا از منطقه ای متروک صدا بزن
و شهادت بده هر آدمی چند گوﺟﻪفرنگی درون خودش دارد
که عنکبوتی در آن لانه کرده است
مراسم خاکسپاریِ برف است
آلن رنه دستور کات ﻣﻲدهد
شیاطین سرخ اروپا را فتح ﻣﻲکنند
و تنها یک قدم باقی است که خدا صورتش را از صورت ابلیس پس ﻣﻲگیرد و هو الباقی
و برف همچنان ﻣﻲبارد بر اروپا
بر ارودست
بر اروسر
بر اروقلب
کسی دارد نام مرا از اگوست امسال خط ﻣﻲزند
فریاد ﻣﻲزنم : انالحق هوهو
هوهو
تماشاچیان جواب ﻣﻲدهند: هاها
هاها
موج مکزیکی جهان را فرا ﻣﻲگیرد
به رویای آن گلوله که سمت زن ﻣﻲرفت سلام
به ﭼﻤﻦهای همیشه سبز
به این دو پایی که مرا سوار آن کرﺩﻩاند
پیراهنم را ﻣﻲزنم کنار
پوستم را
گوشتم را
استخوانم را ﻣﻲزنم
ﻣﻲرسم به خودم
به خودِ خودِ خودم
تنها رنگی از جوانی من در اگوست
در اولترافورد
ﺧﺴﺘﻪام
خیلی ﺧﺴﺘﻪام
این را خدای کمرباریکِ بلوندِ 173 سانتیِ قبلا یکبار ازدواج کرده ﻣﻲگوید
و ورزشگاه را ترک ﻣﻲکند
اولترافوردِ سنگین
اولترافورد گوجه فرنگی بای بای
بعد از قلب زنی بالای سی سال
فقط یک جا ﻣﻲشود زندگی کرد
درون اشاره
هر کس هر جا به هرچیزی اشاره کند / تویی
اشاره در اوایل زندگی نقش مهمی نداشت
فقط انگشت بود
انگشتی کشیده /فرو رفته در هوا
بعدها که آدم بزرگ ﻣﻲشود
اشاره خودش ﻣﻲآید تو را فرا ﻣﻲگیرد
ﻣﻲشوی ذاتِ اشاره
مثلا
اشاﺭﻩی نوری
اشاﺭﻩی شادمانی روشن
اشاﺭﻩی ملا احمدی
اشاﺭﻩی بیمارستان سینا در روان مجید رعایایی
اشاره، ذاتا زﺑﺎﻥشناسانه نیست باور کن رﻭاﻥشناسانه است / نه نیست/ نه هست / نیست / هست
از معصومه دخترِ دایی نادعلی بپرس
که هر سه ماه
بیست روز ﻣﻲرود بیمارستان سینا هی اشاره ﻣﻲکند
هرکس هرجا به هرکسی اشاره ﻣﻲکند / تویی
در صور اسرافیل ﻣﻲدمند / تویی
اوسیم بولت از خط پایان جهان ﻣﻲگذرد / تویی
ﻧﺠﻢالدین رازی زن و فرزند را رها ﻣﻲکند ﻣﻲزند به چاک / تویی
فردوسی عمدا شاهنامه را در بحر متقارب غرق ﻣﻲکند / تویی
پیر اوئیجی کولینا سوت پایان جهان را ﻣﻲزند/ تویی
اما تو ﻧﻤﻲتوانی اشاره نباشی
ﻧﻤﻲتوانی در فتح تهران در باغ ملی اعدام نشده باشی
ﻧﻤﻲتوانی اشاﺭﻩی دهان به بوسه نباشی
باز کن دهانت را
اجازه بده اشاره از دهان تو را فتح کند
براعت استهلال
پیشروی افسردگی با دار و دﺳﺘﻪاش در رگ
خاﻧﻪسازی در حاﺷﻴﻪی شهرها
کدام حروف
کدام زبان
کدام اشاره را بگذارم جای دو چشمِ ماهی
و از سوﺭﻩی حوت بخواهم یکی دو ماه عقب بیفتد
بخواهم باهم برویم استانبول دیسکوی 169
اشاره کجاست
به چی ﻣﻲگویند اشاره
کجا باید زندگی کنم
کجا، کجاست
صبور باش
صبور باش و دایره باش
روزی ﻫﻤﻪی جهان فقط به هم اشاره ﻣﻲکنند
دنبال انگشت بگرد
برگرد درون سنگ
برگرد بیرون
مراسم ﺧﺎﻙسپاری برف است
زنان بالای سی سال ﻣﻲفهمند
وقتی آدم کسی را با استخواﻥهایش دوست دارد
چقدر گوﺟﻪفرنگی خوب است

بازگشت