شعری از ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻛﺰاﺩ
نویسنده : ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻛﺰاﺩ
تاریخ ارسال :‌ 2 آذر 95
بخش :
شعری از ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻛﺰاﺩ

می دود این خدای دیوانه در من
تا درخت خانه ام باشد و خاک
خون منجمدم
ایستاده به تماشا
از جیک و پوک موریانه ها می گویم از سرنوشت آدمی که جنگل است
بال درآورده ام بال
بگو پر بزنم آن طرف ترک
توک به توکم بگذاری ای مرغ
چه در حنجره داری که می سوزد
چه زیر پر
زنی یا که درختی و جوجه هات
من آشیانه ات.

بازگشت