شعری از ﺣﺴﻴﻦ ﻓﺮﺧﻲ | |
نویسنده : ﺣﺴﻴﻦ ﻓﺮﺧﻲ تاریخ ارسال : 1 اسفند 95 بخش : |
برای علی باباچاهی
زن از گل و سنگ و آجر که نیست
در ساعت پنج عصر قدم به
هیچ قربانگاهی هم ﻧﻤﻲگذارد
که توفانی برپا کند تا
ﺧﻮﺵآیند شاعری خسته باشد
و رویاپردازی توپ
زن با خمپاره ی ۶۰ از کشتارگاه
ﻣﻲگوید و من با کلی هیجان
چند ﺗﻜﻪاش را برﻣﻲدارم در ساعت پنج عصر
آفتاب را نگاه کن بالا ﻣﻲآورم
و فکر کن تمام روز از گل و سنگ و آجر
که نیست
با خمپاره ی۶۰ رویاپردازی ﻣﻲکنم
و دست ﻣﻲکشم بر پوست داغ قربانی تازه سینه به سینه صورت به صورت زن واقعی که کشته-مرده بسیار دارد
و به شکل ﻫﻴﺠﺎﻥانگیزی زیبا است
و یکریز ﻣﻲبارد
بر این خاک مرغوب دوﺳﺖداشتنی
نگاه کن!