شعری از نرگس دوست
نویسنده : نرگس دوست
تاریخ ارسال :‌ 4 مرداد 98
بخش :
شعری از نرگس دوست



"من از خودکشی  
       سپیدارهای جوان برمی‌گردم
             در رودخانه‌ای
             که زیبایی‌اش
     به سمت ماه حرکت می‌کند"
 
 
 
می‌آیی
با پاهای مستی
که از گودی کمرت،
گلی سرخ بلند می‌شود
از نژاد کدام اسبی
که این‌گونه  
در دشت ارغوانی
سینه‌ی زنان تورانی می‌تازی؟
و رودخانه‌های شورشی را
به جریان می‌اندازی!
آهای رستم  
این دو اژدهای خفته
چشم‌های تواند
یا چشم‌های سیاه زنی اساطیری!
زن زیبای چشم‌هایت را بردار
و پیاده شو
از اسب سرکش تن،  
که جنگ دو پیرهن در باد است
در باد زنان زیادی
با موهای پریشان  
از قله‌ی تن مردان سیستانی
با انگشتان وحشی
برمی‌گردند
و رودخانه‌ای زیبا
از کمرشان سرازیر
در عمق یک دره  
آن‌جا که ماه از گندم‌زار  
زار  
زار  
بالا می‌آید  
با کودکانی که افتاده‌اند
از پهلوی مرگ
پهلوی مرگ، پهلوی چپ زنی‌ست
که به چهره،  
به معشوقه‌ی تو بیش‌تر می‌آید
بلند شو
لنگ مرگ را بیرون بکش
از یقه‌ی سربازانی  
که تیرشان
زیر نور ماه
در کمان ابروان زنان سیاه‌چشم  
گیر کرده!
گیر کرده‌ای رستم  
در پوست گراز
ای گراز وحشت‌زده از پوسته‌ی تنهایی
تنها تو می‌دانی
که جنگ  
از پرندگی سینه‌‌ی عریان رودابه
آغاز شده
آه رودابه،
زن سیه‌چشم
زن سیه‌گیسو
پسرت از جنگ تن‌به‌تن برمی‌گردد
نبرد پر از سرهایی به شکل گل‌سرخ ا‌ست!  
و تو می‌توانی
زیر نور ماه  
پوست این گراز وحشت‌زده را
همچون پیرهنی گران
بر تن کنی
و روی ستبر سینه‌ی زال‌هایی
 که دیرتر به دنیا آمده‌اند
کش و قوس جهان را  
در گودی کمر زنی گندمگون
تماشا کنی
و باد را
هوار هوار بکشی
می‌بینی  
که چگونه رقص انگشتانش
روی گردنت   
دلبری می‌کند
رودابه تنت اسب است
وطنت اسب
و کوه‌های اوشیدا
زیر سم پاهایت  
می‌لرزند
و زمین از طبیعی بودن  
رودخانه‌هایت
دهان باز می‌کند
و تکرار
نام مردهایی  
که دهان سرخ‌ات را  
در دهان‌شان
به آتش کشیده‌اند
و در جنگ پلک‌هایت
گل‌های سرخ را
با چشم‌های از حدقه درآمده،
درآورده‌اند!
و به باد تعارف می‌کنند
رودابه  
دو شاخه‌ی نازک وحشی‌ات  
در دهان کودکان سیه‌چشمی  
که نام تو را
از رودهای شورشی
می‌گیرند،
طعم ماه اناری می‌دهد!
بیا مثل آب روان، روانی باش
و روی زانوهای شاهنامه دراز بکش
آن‌چنان  
که از کشاله‌ی سفید پاهایت، تاریخ پرطمطراق هم کش می‌آید  
در استخوان‌های رستم
رستم این‌بار که به دنیا بیاید
با کفش‌های چرمی  
پالتوی گوزنی زیر گلوله‌های برف،
به خیابان‌ها می‌آید!
با گرزی  
که امان ببرد
از دل دختران لب پروتزی
با رژلب‌های بنفش
و زنانی چشم‌روشن
که از سرمه‌دان‌های خالی
 برمی‌گردند!
با پوست‌های مصنوعی
زیر نور ماه
تکه‌های اندام‌شان را
تعارف می‌کنند
به آینه‌های زرنگار
 پناه می‌برند
به اشک‌ها و ریمل‌هایی
که روی پلک‌هایشان  
شره می‌رود!
و آهسته  
زیر لب می‌گویند
"ه" که گاه می‌افتد از آ
چکار باید کرد آه
ـ آه
نام تو را  
از مسافرانی می‌پرسند
که از قطار جهان
در زیبایی یک رود
در ماه جامانده‌اند
برگرد رستم
از این خیابان‌ها  
صدای جیغ رودابه، از دهان باد می‌آید
با اسب‌ات برگرد به دشت،
عابران دیوانه  
با چاقو لب حوض‌هایشان          نشسته‌اند،
و برای گردنت خواب تازه‌ای دیده‌اند
گردنت،
گل سرخی‌ست  
در انگشتان معشوقه‌های
 این حوالی  
که صورت‌شان را
آینه‌ها‌ی ماشین‌های آخرین مدل زیباتر نشان می‌د‌هد
زنانی با صورت‌های مصنوعی که نام هیچ‌کدام‌شان  
تهمینه نیست!

بازگشت