شعری از مه آ محقق
نویسنده : مه آ محقق
تاریخ ارسال :‌ 24 دی 94
بخش :
شعری از مه آ محقق

پیوسته در باد

 

مرا به باد می سپارند

به پچپچه هایی که درون را می جوند

به صدای موریانه های افتاده به جان جنگل

                                 که می پوسد

                                 که می پوسد

 

و خورشید

دریغ از آفتاب

با گامی بلند از سر سرزمینم می پرد

روز

دیر می آید و زود می رود

و آسمان

دریغ از مهتاب

و ستاره ها

خوشه خوشه در باد خاموش می شوند

 

مرا به باد می سپارند

میان هزاران آسباد

که با تیغه های بلند

هوا را می مکند و

                      خاک می کنند

 

تو را کجا نگاه می دارند؟

بیزارم از باد

از پوچی شهوتی

که بر اندامم دست می کشد

 

اینجا

فقط خواب می بینم

خواب آدم ها را

که قطعه قطعه با باد می پاشند

و درخت ها

                الوار الوار می خوابند

و کتاب ها

               ورق ورق می میرند

و کلمه ها که در جوهر

                                    غرق می شوند

اینجا فقط خواب می بینم

و کاغذهای سفید

پرنده های بی قرارند

در جستجوی سطرهای رفته به باد

 

گاهی

خواب می بینم

می دوی به سوی من

و فاصله

باد می کند

به قهقهه می افتد

 

دیگر نمی توانم

باد

دهان را پر کرده

چشم ها را پر کرده

و لب ها را چنان کج کرده

که از لبخند می ترسم

بازگشت