شعری از محمدحسن علی‌اکبر
نویسنده : محمدحسن علی‌اکبر
تاریخ ارسال :‌ 16 اسفند 93
بخش :
شعری از محمدحسن علی‌اکبر

صدای غار غار هواپیما
از تو دور
می شود
به تو رسید آیا؟
یا آآآ؟ 
عاقبت نفهمیدم
چرا همیشه این الف به مد ختم شد
جزر می گیرم 
خاطرات نرفتنم را
خانه های نخریده ام
پدر  کارگری اش خودش
خاکم خامی ام را
پخته ی این رسیدن چند وجهی
چند ملیتی
سوختم دیگر
عشقی که دوگانه سوز که حتی شاید هم بیشتر
بیشتر عشقی
بیشتر
هنوز تو برگرفته ای مرا
مرامِ چند لوتی خراباتی می خرد تو را عشقی

میرزاده به سودای تو دل به دریا زد
دریا به عشق تو دل به آب
عشقی
دلت کجاست؟
دلبرکت؟

کت بسته   تحویلت داده به یک شاهی
پشت بام نفس تنگی گرفتی
در آغوشت گرفتند تنگ
خفه ات کردند عشقی

قصه به همین سیاهی بود

 که کیستی؟ 
که کجایی؟ 
ببینی دنیا تنگ تر شد
فضا
روزنامه ها
تنگ تر شد
تر شد و ماهی نفسی کشید
غلت نمی زد دیگر روی دستم
تن تکیده ی دلبرکم
فریاد می زد از درون دلم
شیون ها می کرد
ها؟
نه
تمام نشده است هنوز
حکایت شیرینِ خسرو
دربار ناصری شده بود انگار
حرمسرایی که بیا و ببین
خرسند
همچو خر از قول به آوا
باید برگشت
تا آسمان
راهی نیست
کلاغ پر
هواپیما پر
رسیدن پر
خانه پر
کاشانه پر
طاق ابروی تو بستان
بوی گیسوی تو مشکین
بنگر به چار خط سیگارم
دودی بگیر
مرا ببوس
سیاست را
کناری بگذار/ بگیریم
از همه چیز و همه کس خسته باشیم
و سرم توی بغلت دلبرکم
عشقم  پرکم

بازگشت