شعری از محمد قائمی | |
نویسنده : محمد قائمی تاریخ ارسال : 1 اسفند 95 بخش : |
مرِّگی
محمد قائمی
روز از روزنهی عبوس خواب
نخ میکند سوزنِ خورشید را
به ساعتِ عصب
هشدارِ هشت
نقش چروک زندگی را
به بازوی حمام میکوبد.
ادامه میدهم که خط
ادامهی خودش را بگیرد
به "موازی"سلام کند طبقِ روز
که روز از طنابِ مرِّگی به چاه
گریهی "زیست"را
انعکاسِ کابوس میکند.
دیگر کجای مچالگیم چال کنم
جنازهی هر شب را؟