شعری از محمد شریف
نویسنده : محمد شریف
تاریخ ارسال :‌ 14 اردیبهشت 99
بخش :
شعری از محمد شریف


 

 

 

از اول در مصافش می شوم مقهور..معلوم است
کنار یک سلیمان جایگاه مور،معلوم است
 
نبرد شرم و شیطان است و شرمِ من نمی داند
که وضعِ جنگ با سرپنجه ی پُر زور،معلوم است
 
حیایم چون یخی در چشم هایش آب خواهد شد
چه می خواهد بیاید بر سرم..از دور،معلوم است
 
تصور می کند از چشم های روشنم گم شد
ولی تکلیفِ یک دامن میانِ نور،معلوم است
 
نفس می زد در آغوشم ولی اصلاً نمی دانست
که ماهی سرنوشتش در میان تور،معلوم است
 
چنان با اخم،تزئین می کند او دلبری ها را
نه تنها من که حالِ مرده هم در گور،معلوم است
 
سند خورده تنش..با مُهر سرخی شد به نام من
کنارِ مو،گواهِ شانه ی ممهور،معلوم است

 

 

بازگشت