شعری از لیلا کیاﻧﻲکیا
نویسنده : لیلا کیاﻧﻲکیا
تاریخ ارسال :‌ 14 خرداد 95
بخش :
شعری از لیلا کیاﻧﻲکیا

اداﻣﻪی این ماجرا

افتاده روی ﻧﺼﻒالنهار گرینویچ    شاید

که رﻭﺡمان چرا همیشه درد ﻣﻲکند    بابا

شبیه  ابر از پاشیدن روی اشیا

روی داﻳﺮﻩهای عظیمه

با جوانی اﻧﮕﺸﺖهام

در خیسی نارس

که هر چه دﺳﺘﻤﺎﻝها سفیدتر فکر ﻣﻲکنند

باز هم یک جای خانه درد ﻣﻲکند

بیچاره اجاق گاز

برای نمردن  باید  ذوب  کند

در خودش چیزی را

 با طعم ماهی شوریده

همانﺟﺎ که دریا در من خالی ﻣﻲشود

و صدای تو

 ﺁﺏها را برﻣﻲگرداند

به ﻣﻲﺳﻲﺳﻲپی

ﺷﻜﻞهایی برای مردن

باید کشیده باشد

حاﻓﻆﻪام

 در گیر کردن به چند رویا

 که آﺑﻲتر سکوت را کرﺩﻩاند  

 زیر آب

برای عبور از درد

در ﺁﺏهای بی عبور

بازگشت