شعری از علیرضا کامرانی | |
نویسنده : علیرضا کامرانی تاریخ ارسال : 8 اسفند 99 بخش : |
ما از میان «هیچ» عبو/ریدیم...
این زندگی، مسیرِ رسیدن به↓
چیزی شبیه فاجعه خواهد بود!
از شب رسیده بود کسی شاید
میگفت «روز خوب که میآید»
هرروز، روز واقعه خواهد بود
◾️
از هیچتر، به هیچ، نمیرفتیم
در دستمان همیشه ترازو بود!
رودی درون خانهی ما جاری
قایق شدیم و درد، که پارو بود!
هر درد، توی طالعِ ما بود از ↓
کم بودنِ مطالعه خواهد بود!
◾️
جان را کسی همیشه به لب میبُرد!
هر روز را همیشه به شب میبرد!
شخصی که با وقاحتِ بسیارش
آینده را فقط به عقب میبرد
میگفت-گاه- این به عقب رفتن
لازم، برای جامعه خواهد بود!!!
◾️
«از هر طرف نگاه کنی، هیچ است
از هر طرف نگاه کنی، درد است
از عمق شب، فرار کنی، امّا
هرروز را سیاه کنی، درد است»
فریاد میزنیم ولی در شهر↓
مشکل که «ثقل سامعه» خواهد بود
◾️
اینجا فقط دماغ به بالا رفت
تا از دماغ فیل که افتادیم
در جمعی از فسیل که افتادیم!
[بر گور خود که فاتحه میخوانیم]
«یک روز میرسیم به آزادی... »
اخبارِ خوب، شایعه خواهد بود!!
◾️
در قلبمان همیشه کسی میمُرد
دردی درون سینهی ما بود و
ما را درون هیچ فرو میبرد!
درمان و صلح، وعدهی دائم بود
دنیا ولی همیشه پُر از درد و
درگیرِ هر مُرافعه خواهد بود
◾️
ما گربهایم و طعمهی هر موشیم
ما مردهایم و طعمهی هر موشیم
دنیا که از سکوت فراتر رفت!
دنیا که از سقوط فراتر رفت!
دنیا از هرچه بود فراتر رفت
حتی، از آنچه فاجعه خواهد بود