شعری از شاعر ترک احمد عارف (آحمد عاریف)، "Ahmed Arif" برگردان از آیدا مجیدآبادی و تورگوت سای |
|
نویسنده : احمد عارف/آ.مجیدآبادی/ت.سای تاریخ ارسال : 20 مهر 99 بخش : |
غل و زنجیرها در حسرتات فرسودم
تو را، تو را بازگفتن،
به قهرمانان به بچههای خوب
تو را آه تو را بازگفتن!
به آدمهای بیناموس
بهدروغ پتیارهی بیشرم
چند زمستان گذشت
گرگها و پرندهها و زندانها در خواب
و جهان آن بیرون بیوقفه در جریان
تنها کسی که نخفت من بودم
چند بهار دلانگیز
غل و زنجیرها در حسرتات فرسودم
کاش بر گیسوانات گلهای خون بیاویزم
یکی اینسو، یکی آنسو
کاش بتوانم تو را فریاد زنم
در چاههای بیانتها
بر ستارهای لرزان
بر سر کسی که در دل تاریکی
به یک چوب کبریت دست مییابد
و بر چوب کبریتی
که در دل دورترین موج اقیانوس
رها میشود
کاش به آن که گم کرده بوسهها را
و طلسم عشقهای نخستین را
غرق در پیالهای شراب یا نخی سیگار
بیآنکه سهمی از غروب نابهنگام ببرد
تو را، تو را بازگویم
ای نبودنات نام دیگر دوزخ
من سردم است
پلکهایت را نبند