شعری از جهانگیر سایانی
نویسنده : جهانگیر سایانی
تاریخ ارسال :‌ 29 مهر 95
بخش :
شعری از جهانگیر سایانی

خاور میانه

مانده؛ چقدر ِ زمان است که باقی ست
برای اکلیل
که خال هندو برپیشانی درخشان است
اندازه؛ سیگار ِ دود می رود است
به مختصات اشاره و انگشت سبابه         در دست چپ
درمانده؛ که هرچقدر ِاز زمان ِ باقی ست
تو می تواند آرزو کند
و با آب پرتقالش لوله ی باریک نی را نارجی رنگ بزند وُ
در مختصات اشاره و شصت راست
دستمالی را
مسئول مراقبت از آیشی کند
که یک سپاه برای جنگ می گیرد

جنگ دارد از لوله ها به سوریه می ریزد
مانده ؛ چقدر ِ زمان است برای جاذبه ؟
برای خوشه های بمب وُ خلبان آمریکایی؟
برای حاج قاسم  وُ خلبان روس ؟
برای عمران و داوود؟

زمان باقی برابر نیست
کفش ها اعتصاب کرده اند وُ
راه به کجای خودشان نمی برند
و سنگ ها
و سیمان ها
و بلوک ها
وقتی تو می تواند آرزو باشد
می تواند مجازی باشد
مثل یک جنده با چند نام
خوشگل ترین چریک این حوالی حتا
که در مانده ترین زمان ِ باقی
در همین اتاق
وقتی با من می خوابد
لب هاش را فرستاده باشد به کوبانی
صورتش را به یک تجمع در اصفهان
و مختصات انگشت هاش را
به یک صندوق رای در کابل

چه فرق دارد
در کدام خیابان بندرعباس
در طبقه ی چندم
در کدام ساختمان نوساز عشق می بازد وُ
چند کفش زنانه
در جا کفشی
در خانه اش
وقتی که کفش ها اعتصاب را کرده اند
و پاها جامانده بر مینی
کنار یک جاده
در بصره
 
مانده؛ چقدر از زمان ِ باقی ست
چه فرق دارد است
که کارد رسیده است به گلو گاه اسماعیل
و خدا که فراموشی مزمن دارد
گوسفندی ندارد
برای جاذبه     برای بمب

ندارد ، برای خلبان آمریکایی یا روس
برای حاج قاسم سلیمانی، ندارد

سیگار که نیمه  برود از دود
مانده، تمام است
ماهاتما گاندی، تمام است
عمران و داوود،  تمام است
جنگ ... جنگ .... تا ادامه        ادامه دارد
و خاورمیانه
جنده ای ست با چند نام

بازگشت