شعری از اعظم نیک‌روش
نویسنده : اعظم نیک‌روش
تاریخ ارسال :‌ 2 اردیبهشت 96
بخش :
شعری از اعظم نیک‌روش

تنهایی من امروز صبح بیش‌تر و بیش‌تر شد
مردی از کوه پرتم کرد
حافظه کوتاه‌مدت آغوشت
صدای گنجشکان در ته مراقبه‌ام: جیک جیک جیییییییییک
برمی‌گردم به دانه‌های ریز سلول‌های پاشیده روی میله‌ها
عروسی‌ست امروز
باید بروم
باید بروم
زبانم فارسی‌ست و غمم مرد ترک قزلباش
تو هرگز مرا نخواهی فهمید، آغوش تو سنگ است، چشمانت جوشن
دست‌هایم از شب قبل در رود گنگ آماده، از یکی خواب‌هایم آمده، اسمش "ام‌گیری" ست
نباید از دستش بدهم
باید بروم
از عکس خورجین یکی از ژست‌های معروفت
همان که پارسال کنار رودخانه هاشم گرفته بودی، دستگیرم شد
تو بومی ما نبودی، وسط پیشانیت از نیزارهای شلمچه انبوه‌تر، پر از گنجشکان غواص، اسم یکی‌شان "خواجه علی" معروف به خوره مین و بند
همان سال باید می‌رفتم، عجله‌ای، به آخر خط رسیده بودم
آه این حافظه کارون
این جریان غریب صداها، هر یک در غاری پناه گرفته، اشک اول، اشک دوم، اشک سلکوس
سوار بر پاراگلایدر، تشنه
باید بروم
باید بروم ته شکوفه‌های بهار، مانند نیش زنبور، به جستجوی "استفان"
نورهای سبز و نارنجی مایل به آبی
حس کردم گنجشکی به دریا باز شد
عطر تو را هرگز دستکاری نخواهم کرد
باید بروم
بیش‌تر از تمام عروس‌های دهلی
ام‌گیری دوست‌داشتنی
ام‌گیری تمام آب‌های ولایت کنگ، حیدرآباد، موکتی،
ام‌گیری غارهای نمناک
امشب دیگر تو را نخواهم بخشید

بازگشت