شعری از احمد طباطبایی | |
نویسنده : احمد طباطبایی تاریخ ارسال : 3 تیر 95 بخش : |
تسخیر هر ترانه به تأکید یک گمان
تأکید یه گمانه به تسخیر هر زبان
ایمان تو به ساعت میدان دون ِ شهر
تنظیم ساعتت به همان لحظهای که آن
تردیدِ من به روز و شب و ماه و سال و به...
تردید من به تابش ِ خورشید و آسمان
تسکین تو به زمزمهی جملهای که چیست؟
تخدیر تو به تودهی افیون و همزمان
تشدید ِ درد ِ میگرنی مانده در سرم
در / ماندن سرم وسط دستها چنان
چون ذهن زخمیام که به کارش نیامده
این چسبهای زخم نچسبی که دیگران
چون روح خسته ام که پناهی ندارد و
دردش رسیده تا وسط مغز استخوان
□
تشکیل شکل دایره ای داغ در سرم
رؤیای بافته شده از ترس ریسمان
رؤیای خط قرمز ِ بر روی ساعدم
از ترس ارتفاع بلندِ آپارتمان