شعرهایی از ﺷﻬﺮﻳﺎﺭ ﻋﻂﺎﻳﻲ
نویسنده : ﺷﻬﺮﻳﺎﺭ ﻋﻂﺎﻳﻲ
تاریخ ارسال :‌ 29 تیر 95
بخش :
شعرهایی از ﺷﻬﺮﻳﺎﺭ ﻋﻂﺎﻳﻲ

1
جنگلی در بشقابم ﻣﻲریزم
کلم بروکلی
مینیاتوری از
باغ بزرگ گردوست
ما هواداران درخت و آب
جنگلی در تن داریم
و دریاﭼﻪای که
اﺳﻜﻠﻪاش را
با کسی معامله ﻧﻤﻲکند
کنار ساحل
از زنی پذیرایی ﻣﻲکنم
که در دستش
تراﻧﻪهای دریایی
و در چشمانش
ﺟﻠﮕﻪی سبز خیس دارد


2
کلاشینکف مدل ﭘﻨﺠﺎﻩوهفتم را
بخشیدم به پادگان محله
حالا
اﺳﻠﺤﻪای دارم از حروف نستعلیق
که تفنگداران دریایی
آرزو دارند
روی یکی از این ﺣﺮﻑها
مثلن حرف پ
سوار شوند
و پارو بزنند
به طرف معشوﻗﻪای که
شعرهای والت ویتمن را ﻣﻲخواند


3
معشوﻗﻪات را
از همسرت پنهان ﻣﻲکنی
و رمز دوم عابر ﺑﺎﻧﻚات را
از معشوﻗﻪای که
اعتقاد زیادی
به نقاط خوش ﺁﺏوهوا دارد
و نقرس و چربی ﺧﻮﻥات را
از خودت
که در اتوموبیل ب. ام. و
آدم مهمی هستی
اما کارگر کارواش
که آواز ﻣﺤﻠﻲاش
زیر فشار آب ﻟﺤﻆﻪای قطع ﻧﻤﻲشود
باور ﻧﻤﻲکند
که مرد خوشبختی باشی

بازگشت