شعرهایی از فرشته وزیری نسب
نویسنده : فرشته وزیری نسب
تاریخ ارسال :‌ 22 بهمن 89
بخش :
شعرهایی از فرشته وزیری نسب

زمان

 

باید زمان را بگذرانم

باید در دهان گشاد گلدان

چیزی بچپانم

چیزی که او را از اعوجاج منتطرش باز دارد

باید به ناخن هایم که در گوشت دستهایم فرو می رود

بگویم تا عمق رگها را بجوند

باید به تمام تصاویر آویزان

به همه اشیاء تکراری اتاق ها

به آدم های مکرر هر روزه

و علفهای هرزه و موذی ذهنم

بگویم بروند به درک

باید نفس محبوس در را با زنگی بیرون دهم

باید سکوت سنگین گوشی را با پر حرفی احمقانه ای بشکنم

باید به به اشکهایی که جایی دور می جوشند

بگویم بریزند

بریزند تا به من ثابت شود هنوز هستم

ویا نیستم؟!...

یا می خواهم بگویم که هستم

در حالیکه جایی آن دور ها گم شده ام

و غریبه ای که در پوست من راه می رود

می خندد

و گاه ابلهانه می گرید

تصویریست کز خود ساخته ام

تصویری خاکستری

که با بزک به جهان زیبایش می نمایم

چون باید زمان را بگذرانم

یا زمان مرا بگزراند

 

کوچ بی حرکت

 

 

کوچ از خود به خود؟­­

کوچ از دیاری به همان دیار؟

کوچ از آسمانی خالی

به آسمانی خالی تر؟

 

شهرزاد من

 قصه هایش را بر گوش های کر می خواند

بر بچه های تبعیدی

بر ماسکهای متحرک

بر ماشین های عظیم قصه ساز

بر آسمان های تاریک همیشه گریان

 

 شهرزاده خاموش!

قصه هایت چه دور می نماید

زیر تلألو رنگ های LCD

زیر انبوه <پر فروش ها>

زیر کوهی از روایت ها

زیر چراغ های جادویی بالیوود

 

ای روایت گر رهایی

 تدبیری نو بایدت

 برای دختران در بند

برای زنان ستیز گر

برای کودکان نزاده مرده

برای مردان بی خشونت

 

شهریاران امروز

دشنه هاشان را

پشت انبوه اطلاعات

پشت حقیقت های یگانه

پشت خشونت های مشروع

پشت روایت های دانش

پشت همه داستان های دنیا

پنهان کرده اند

 

با غلام های عاشق

میتوان امروزدر صفحه های رایانه عشق ورزید

با سند باد های مهاجر

می توان دردغربت را در سرزمین خود کشید

 با قالیچه های سلیمان

می توان از میان خون های ریخته در عراق و بغداد گذشت

یا در فلسطین به سوگ کودکان تکه تکه نشست

 

شهرزاد من!

قصه می گویی برایم باز؟

خوابم امروز آشفته است بسیار

در این کوچ

در این کوچ بی حرکت!!

بازگشت