شعرهایی از علیرضا پنجهای | |
نویسنده : علی رضا پنجه ای تاریخ ارسال : 31 فروردین 00 بخش : |
*نام نام تو*
دریا دریا
جوهر شد
تا تو را بنویسم
کهکشان کهکشان
از راه شیری گذشتا گذشتم
بانویس* ستارهها
به جستوجوی نام تو بودم
آه به آه تازه گرداندم
دل به دل
تا به تو برسم
هنوزا هنوز
گذشتا گذشت
از کلمهها
چیزی نهیافتم
پنداشتم
شاید در نگارهها
رد تو نشانی از گم کردهام باشد
نهیافتم
به آسمان کتابها پناه جستم
به هر *الف* پی نقطهای از تو
به هر *لام* پی تو که نهبودی
به هر *میم* گفتم
شاید نهان حلقهاش شده باشی
نه نهیافتمت
سلیمانی شدم
با جادوی قالیچه
در سرزمینهای خیالی
مسیحا مسیح شدم
بهجز جلجتا
چیزی از تو دستگیرم نهشد
هزاران هزار کاغذ سیاه که
یهودا یهودا ورق زدم
چه ابولهبها
که لعن مرا خریدند
چه گفتارهای نیک
پندارهای نیک
کردارهای نیک
نهیافتم تو را
مینویسم
شباروز روزاشب
شاید
از پس رستاخیزی
تو را تنها
نشان خالی در چهره بیابم
که عشق سرانجامی گیرد
تو تمام پهنهاش باشی و من
شبانی که گوسپندان سپید شعرم را
در مرتع سبز تو چرا دهم
آسایش جاودانه بگیرم
تنها به امید رخصتی
که بنویسم
نام نام تو
*نویس: قلم و هرآنچه نویسد و بنگارد.
*مسیح بار دیگر*
"به سید محمدرضا روحانی، برای مرتضی"
گفتند فوارهها ستایش تواَند
آبیهای تو را نمیدیدم
بهار نمیماند
به یادم میآمدی
دستهایت را که بر میداشتند در آینه قاب میکردند
آنگاه تمام آفتاب
به دستهایت رخنه میکرد
سبز میشد
عشق نبرد اندوه
و شکست
فصل باژگونهی پیروزی
گفتند
خون خسته نمیخواهیم
و پاییز طلوع تو بود
آنروز گفتی
بنفشهها را از کوه نچیدهام
و من دیدم
پنهانههای تو
عطر افشانی میکردند
خوب امروز دیگر چه میکنی
با مورچهگان به خواب میروم
و صبح کلاغها
نامم را
تا نوکِ آخرین شاخهی چنار
بالا میبرند
باید دوباره تو را ببینم
راستی فردا چه روزیست
و امروز چندمین روز ماه؟
گفتند تو چهارشنبه خواهی آمد تمام چهارشنبه شبها
با مورچهگان خوابیدی
و صبح کلاغها
تو را
تا آخرین شاخهی چنار
بالا میکشیدند
خیز برمیداری
و همآواز شیههی رعدی
که در چشمهایت میشکند
سنگپوش مرگ کنار میرود
تو درمییابی
دیریست مردهای
و علفها
نام تو را از یاد بردهاند