شعرهایی از علی اکبر آغاسیان
نویسنده : علی اکبر آغاسیان
تاریخ ارسال :‌ 31 فروردین 00
بخش :
شعرهایی از علی اکبر آغاسیان

یک :

 

خسته ام از در قفس بودن ولی پر داشتن
آسمانی این چنین دلتنگ بر سر داشتن

سالها در گوشه ای تنها رهایم کرده اند
خانه ای متروک و سردم خسته از در داشتن

قصه ی یوسف برای من فقط یک درس داشت
گاه باید بر حذر بود از برادر داشتن

حال احمد شاه قاجارم برایم مدتی ست
هیچ معنایی ندارد کاخ و کشور داشتن

سرنوشت اینگونه می خواهد مرا ، پس چاره چیست؟
حسرت پرواز را تا روز آخر داشتن

 

دو :


تقویم را ورق زد و دیدم بهار نیست
از روزگار بیشترم انتظار نیست

هر شب غمی درون دلم گریه می کند
تا صبح! ماه این همه شب زنده دار نیست

گفتم به چشم هام که از گریه خسته ام
گفتم ولی به ابر بهار اعتبار نیست

تاریخ سرگذشت برابر زیاد داشت
یک هست ، در برابر صد ها هزار نیست

ای کاش جای این همه روئین دلی کند
روئین تنی محافظ اسفندیار نیست

اینگونه با نگاه حقارت نبین مرا
هر کس به پای گل بنشیند که خار نیست

بازگشت