شعرهایی از جلیل قیصری | |
نویسنده : جلیل قیصری تاریخ ارسال : 5 مرداد 04 بخش : |
![]() |
۱
آتشبس که شد
کشتهها را از دو جانب خاک کردند
هر غروب اما
سکوت نیزار می شکست
به سر انگشتان نسیم
سرِ بریدهی سربازی
نی میزد.
۲
نه فلسفه میدانم
نه آیات بی چون آسمان و
آموزههای بیچرای زمین
راست و دروغ مرگ و زندگی به پای خودش ...
آدمی عادیام
دست و پا چلفت
خجالتی
اندکی هم خیالاتی
فاحشه ها و فرشتگان را
یک اندازه دوست دارم
پیله نکن
که در قوارهی همهام و هیچ
و قلمدوش تنهایی
در بافههای خیال خود
مرگ و زندگی را
در حسرت هم پیر میکنم
۳
مادیانی در کمرگاهت میدوَد
نریانی در نگاهم
و خیابان
دشتی که آبستن بکارت است
با تو میتوان از هر مانعی گذشت
و خط پایان
آغاز دلبستگیهاست
در نرد عشق
هراسی از شیهههای مرگ نیست
در نرد عشق
حتا میتوان
روی اسب مرده شرط بست.