سه شعر از فرناز فرازمند
نویسنده : فرناز فرازمند
تاریخ ارسال :‌ 18 اردیبهشت 99
بخش :
سه شعر از فرناز فرازمند

۱
در شالی سفیدم بپیچ
وقتی که نوچم از عسل مرگ
آن‌جاست
لای آبی‌های آن حریر
بازش کرده‌ام روزی از گردنی
نرم
که نبیند
نشسته بودم بر شاخه‌ای و
نگاهش می‌کردم
اگر دستی داشتم به‌جای بال
و رد پایم، خاج کوچکی نبود
بر برف بکر
برمی‌چیدم آیا
دانه‌هایی که می‌پاشید؟

نشسته‌ام لای آبی‌های آن حریر
این‌جاست
سفید
آن‌قدر که باقرقره‌ای* پنهان شود
در موهایش
تمام زمستان

*پرنده‌ای از تیره کوکرها که پرهایش تمام سال جوری تغییر می‌کنند که همیشه استتار داشته باشد.




۲
می‌روی این روزها
می‌دانم
همین روزها که رهایت کرده‌ام با رگی باز
با قطره‌هایی که هر کدام‌شان
خورشیدی می‌کردند
اگر می‌نشستیم تنگاتنگ
به تماشای غروب
در جمعه‌ای که بهار هدر می‌رود




۳
چندان نخواهم ماند
کوهستان زیبا
تا نگاهم کنی این بالا
رفته‌ام
می‌خواستم از شانه‌های تو پایین بیایم
دستاس ماه بر دستت بگذارم بچرخانی
صدای زنگوله‌ها بپرسم از کجای گلوی تو، این‌همه زیباست؟
عجب قرابت غمگینی
آهنگ مه‌دودِ کلبه‌های تو داشتم در این کوتاه
ابرم شبیه موی تو
اما
چندان نخواهم ماند
کوهستان زیبا!
 

بازگشت